به گزارش آرانیوز، رامین مهمانپرست از کاندیداهای احتمالی ۱۴۰۰ است و به گفته خودش نه از اصولگرایان است و نه از اصلاحطلبان. او به این دو جریان سیاسی انتقاد دارد که منافع شخصی را به منافع ملی کشور ترجیح دادهاند.
مهمانپرست در بخش دوم گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین تاکید می کند، پیش از همه باید ساختار اقتصادی و اداری کشور را درست کرد تا بتوان زندگی مردم را بهبود بخشید و به نوعی برای بهترشدن وضعیت باید به زندگی آنها شوک وارد کرد.
<<< بیشتر بخوانید؛
از مذاکره با آمریکا تا برجام در گفتگو با کاندیدایِ دیپلمات انتخابات ۱۴۰۰
مهمانپرست گریزی هم به طرحهای خود برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور می زند؛ از مسائل مربوط به صادرکنندگان گرفته تا مسائل آموزشی، اشتغال، بحث سرباز فراری، کوچک کردن دولت، قاچاق سوخت، پرداخت یارانه و...
این کاندیدای ریاست جمهوری از ایده خود برای بنزین رونمایی کرد، از طرح وام دادن برای خرید سربازی، از ساخت مسکن برای جوانان و ...
مشروح مصاحبه خبرگزاری خبرآنلاین با رامین مهمانپرست، سخنگوی پیشین وزارت امور خارجه را میخوانید؛
***********
*آقای مهمانپرست! از نگاه شما به عنوان چهره ای که سابقه دیپلماتیک دارید، مختصات اقتدار یک کشور چیست؟
شاخص اقتدار این است که شما هم در درون مقتدر باشید و هم در صحنه های بیرونی ضعف نداشته باشید، برای اینکه در درون مقتدر باشید اولین نکته وحدت ملی، انسجام ملی و رضایت مردم است، دومین مسئله در بحث اقتدار این است که یک فرماندهی واحد باید در کشور باشد، زمانی که تعدد فرماندهی رخ دهد از آن نقطه اقتدار دچار افول میشوید، مسئله سوم این است روی اصول و چهارچوب هایی که کشور دنبال میکند ایستادگی کرد و تزلزلی در آن ایجاد نشود.
در بخش اول که میخواهید مردم را راضی نگه دارید و حمایت مردم را داشته باشید، از مهمترین موضوعات برای مردم ۲ چیز است؛ امنیت و رفاه آنها. در همه جای دنیا اکثریت مردم هر کشور همین ۲ چیز را میخواهند که بسیاری از آن خواستهها اصلا سیاسی نیستند. برای اینکه شما امنیت را برقرار کنید حتما باید بتوانید از مرزهایتان به خوبی محافظت کنید، جلوی تعرض بیگانه را بگیرید، جلوی نفوذشان را بگیرید و در داخل کشور قانون و نظم حکم فرما باشد تا امنیت برقرار شود. پس بخشی از آن به توانایی دفاع کشور مربوط میشود.
اگر در زمینه توانایی دفاعی به یک نقطهای برسیم که اگر کسی خواست به کشورمان تعرضی کند، با خود محاسبه کند اگر چنین کاری انجام داد عکس العمل ما چیست یقینا در قبال چیزی که به دست میآورد هزینه سنگینی باید پرداخت کند یا خیر، این به معنای قدرت دفاعی، جنبه بازدارندگی و ایجاد ثبات و امنیت است؛ مثلا فرض کنید درباره بحث داعش در منطقه، ممکن است کسی بگوید داعش در عراق و سوریه است و به ما ربطی ندارد و چرا ما دخالت کنیم، اگر داعش عراق و سوریه را اشغال کند و تا نزدیکی مرزهای ما بیاید، شما فکر میکنید به داخل کشور ما نمیآید؟ یعنی اگر ما روبروی داعش در عراق و سوریه و کشورهای منطقه نمیایستادیم آنها به ما کاری نداشتند؟ یکی از اهداف اصلی به وجود آمدن داعش، ایران بود.
بنابراین اگر میخواهیم امنیت ایجاد کنیم یکی از راهها، این است که با آن کسانی که میخواهند امنیت شما را به خطر بیاندازند درگیر شوید و بهتر است زمین درگیری از مردم دورتر باشد، ولی اگر رهایشان کنید و به داخل کشور بیایند، مردم آسیب میبینند. پس در شاخص دفاعی، ما الان به یک نقطه خوبی رسیدیم ولی آیا کافی است؟ خیر کافی نیست.
بخشی از مسائل کشور مربوط به توانایی دفاعی است اما بخش بسیار مهم آن اقتصادی است اگر مردم از حداقل رفاه نسبی برخوردار نباشند، معترض میشوند. ما در حال حاضر به نقطهای رسیدهایم که مردم معمولی در فشار قرار گرفتند و اعتراض میکنند. بنابراین اگر میخواهیم به یک نقطه اقتدار برسیم باید مشکل اقتصادی داخلی را حل کنیم چون این مسئله یک نقطه ضعف است و شما را آسیب پذیر میکند، تا زمانی که این مسئله حل نشود نمیتوانیم در صحنههای بیرونی، بااقتدارحرف بزنیم چون دیگران احساس میکنند ما یک حرف بدون پشتوانه میزنیم، اگر تهدید میکنیم حتی نمیتوانیم تهدیدمان را عملی کنیم چون مردم پشتوانه کشور نیستند. پس ما میخواهیم به نقطهای از اقتدار برسیم و میخواهیم مردممان هم راضی باشند و میدانیم یک نقطه آسیب پذیرمان بحث اقتصادی است، میتوانیم برنامه ریزی و طراحی کنیم و ببینیم واقعا اگر بخواهیم اقتصاد داخل را تقویت کنیم آیا همه آن بخاطر تحریم و فشار آمریکا است که ما به این نقطه رسیدیم؟
مثلا الان اگر ما یک دولتی داریم که ۴ میلیون کارمند دارد و ۴ و نیم میلیون بازنشسته دارد یعنی با خانوادههایشان ۴۰ درصد جمعیت کشور از دولت حقوق میخواهند و این مسئله، ۱۰ برابر از نُرم و استاندارد بینالمللی بزرگتر است، آیا این تقصیر امریکا است؟ بخاطر تحریم است؟ مثلا اگر شما بیایید و دولت را کوچک کنید آمریکا جلوی شما را میگیرد؟ اگر شرکتهای دولتی زیان ده و فساد آلود واقعا به شکل درست و صحیح به بخش خصوصی واگذار شود که انگیزه پیدا کند، فعالیت کند و درآمدزا شود و مالیات دهد، تحریمها مانع است؟ اگر مدیران متخصص را بجای مدیران بیانگیزهای که تخصص هم ندارند بگذاریم کسی جلویمان را میگیرد؟ اگر مدیرانی را بگذاریم که اهل اختلاس نباشند و کارشان را خوب انجام دهند واقعا به تحریم ربط دارد؟ شما میخواهید کشاورزی را فعال کنید.
به عنوان مثال الان یک قانون داریم که میگوید اگر شما میخواهید یک کالایی را صادر کنید مالیات بر ارزش افزوده را برمیگردانید، شما یک صادرکننده هستید و مالیات بر ارزش افزوده را دادید و برایتان سخت است چون یکی از مهمترین مشکلات بخشهای فعال ما سرمایه در گردششان است، بخاطر بیارزش شدن پول، سرمایه در گردششان از بین رفته و احتیاج به تسهیلات دارند و دولت هم تسهیلات نمیدهد و بانکها به یک شکلی تسهیلات می دهند که همه را پشیمان میکنند پس الان برایش مهم است که مالیات بر ارزش افزوده را باید پرداخت کند و وقتی صادر کرد شما برگردانید، میگوید طبق قانون گفتند که ۴۵ روزه بر میگردانیم، من با شرکتی صحبت کردم که ۴ سال بود که هنوز به آن برنگردانده بودند و زمانی هم که برگردانند ارزش آن پول زیاد قابل توجه نبود. اگر شما میخواهید واقعا از صادرات حمایت کنید چرا اصلا میگیرید که بعدا بخواهید آن را برگردانید؟ اشکالی دارد که بگوید هرکسی که صادر می کند ما از او مالیات بر ارزش افزوده نمی گیریم؟ اینها ربطی به تحریم ندارد.
چند ایراد اساسی در کشور وجود دارد که ۷۰ الی ۸۰ درصد آن ربطی به تحریم و کشورهای بیرونی ندارد؛ اول ساختارهای نابسامان اداری و اقتصادی است که باید اصلاحش کرد و میتوانیم این کار را انجام دهیم، دوم طرح و برنامه جامع برای اداره کشور است. من تاکنون ندیدم تشکلهای سیاسی داخل کشورمان (اصولگرا یا اصلاح طلب) یا کاندیداهای ریاست جمهوری ما برنامه جامع برای حل مشکلات کشور داشته باشند. برخی که اصلا احساس نیاز نمیکنند و میگویند ما به قدرت برسیم بعد آن زمان به آن فکر میکنیم، در حالی که این بدترین روش است.
برخی از دوستان میگویند مشکل فقط این است که اگر شما سالم باشید و محکم کار کنید همه چیز حل میشود. محکم و جهادی باید کار کرد ولی قبل از آن باید طرح و برنامه داشته باشید که محکم کار کنید چون اگر نداشته باشید با سرعت دور خودتان میچرخید و رو به جلو حرکت نمیکنید. یا برخی،شعارهای تک بُعدی می دهند مثلا یکی از کاندیداها میآید و به او میگوییم برنامهات چیست؟ میگوید، من ۵ میلیون شغل ایجاد میکنم، حالا به ما بگویید که در کدام بخش ایجاد میکنید؟ برآورد بودجهتان چقدر است؟ بودجه آن را از کجا تامین میکنید؟ چون قرار است در اجرا باشد.
فرض کنید یک نفر در کار اقتصادی بسیار خوب است، آیا این طرح و برنامه جامع فقط بُعد اقتصادی دارد؟ در بُعد فرهنگی اثر نمیگذارد؟ در بُعد اجتماعی اثر نمیگذارد؟ ابعادی که به نوع ورود نیروی کار به بازار کار برمیگردد مثلا الان سیستم دانشگاهی به گونهای است که توسط دانشگاههای مختلف یا از راه دور یا مجازی یا حضوری، فارغ التحصیل تربیت میکند مثلا میگوییم ۵۰ هزار نفر لیسانس یا کارشناس ارشد تاریخ داریم، ما چقدر به فارغ التحصیلان رشته تاریخ نیاز داریم؟ مثلا چقدر در علوم انسانی نیاز داریم؟ چقدر مهندسی احتیاج داریم؟ در کدام رشته باید بیشتر سرمایه گذاری کنیم؟ چقدر پزشکی لازم داریم؟ یک زمانی شما برنامه دارید و برآورد کردید و می گویید در کشور ما تا فلان سال نیازمان در این رشته این مقدار است پس هر سال پذیرش دانشجویی را طوری تنظیم می کنیم که به آن نقطه برسیم، یک زمانی اصلا آن مسئله، ملاک نیست و همینطور دانشجو جذب میکنید چون درخواست زیاد است اسم این مسئله آموزشی است ولی کاملا در بحث اقتصاد و در جامعه اثر میگذارد.
یکسری فارغ التحصیل بیکار داریم که صدای اعتراضشان بلند است در حالی که به آن رشته هم احتیاجی نیست یا مثلا در سیستم آموزش و پرورش واقعا چقدر نیاز داریم که فرزندان ما در آموزش و پرورش یکسری حفظیات از درسهای مختلف بخوانند و بعد هیچ گاه در زندگی به کارشان نیاید. بررسی کردیم که این سیستم درست است و آیا نیاز ما را برطرف می کند یا خیر.
من سال ۷۴ با دوستانی که در شورای عالی جوانان بودند و مسئولیت داشتند که برای جوان ها در کشورمان برنامهریزی کنند (چون من مدیر کل وزارت فرهنگ خارجی بودم) قرار شد به چند کشور پیشرفته برویم و ببینیم آنها برای جوانانشان چگونه برنامهریزی میکنند، به ۲ الی ۳ کشور مهم که برنامه داشتند سفر کردیم. به آلمان و فرانسه و سوئیس رفتیم که هر کدامشان برای ما یک ویژگی های جالبی داشت مثلا وزیر جوانان آلمان به ما گفت ۷۵ درصد جمعیت ما پیر است، ۲۵ درصدش جوان است اما در کشور شما ۷۵ درصد جمعیت جوان است و ۲۵ درصد آن سالمند است و با حسرت می گفت اگر این جمعیت جوان شما را داشتیم چه کارها که نمیکردی؟!
آنها جمعیت جوان را یک ظرفیت و فرصت می بینند ولی ما نمیتوانیم برنامه ریزی خوبی داشته باشیم که در نهایت تبدیل به یک معضل میشود. در سوئیس به ما گفتند زمانی که بچهها به مرحله دیپلم میرسند ۷۵ درصد کسانی که میخواهند ادامه دهند در رشتههای فنی و حرفهای تحصیل میکنند و ۲۵ درصدشان به سراغ مهندسی و پزشکی و علوم پایه میروند علتش را جویا شدیم و گفتند بیشتر از این نیاز نداریم و نیاز ما بیشتر در آن بخشهای فنی و حرفهای است، از کلاس آشپزی آنها بازدید کردیم و گفتیم زمانی که درس اینها تمام شود دارای چه شغلی میشوند؟
گفتند مثلا مدرک نان فانتزی یا مدرک آشپزی به آنها میدهند و گفتیم با این مدرک چه میکنند؟ گفتند این مجوزی است که میتواند برود و کار کند، از درآمدش پرسیدیم و گفتند عین درآمد مهندسان و پزشکان است، حتی موقعیت اجتماعی آنها هم مثل مهندسان و پزشکان بود. بنابراین این کشورها، یک جایگاه و یک درکی در جامعه ایجاد کردهاند بدین گونه که به اندازهای که در کشور خودشان، نیرو نیاز دارند در بخشهای مختلف تربیت میکنند، مدرکگرایی برای کسی ارزش نیست و خوشحالی و علاقه طرف به شغلش، درآمد متعادل و متوازن، رفع نیازها و جایگاه اجتماعی را حل کرده است.
پس ما باید در سیستم آموزشیمان هم تجدیدنظر کنیم، من در یک یا دو تا از اتحادیههای اصناف رفتم و بسیار خوشحال شدم، کاری شروع شده است ولی باید به شدت تقویت شود مثلا دیدم در صنف صنایع چوب و مبلمان، صنف رفته و با دانشگاههای علمی کاربردی قرارداد بسته است تا افرادی که در این صنف کار میکنند یا علاقه دارند تا کار کنند میروند و دورههای عملی مهارتی میگذرانند و مدرک میگیرند و زمانی که وارد کار میشوند با مهارت بالاتر و حرفهایتر کار میکنند. ما اگر ارتباط دانشگاه و صنعت را بتوانیم برقرار کنیم بسیار خوب است، همه کشورهای پیشرفته این ارتباط را دارند. یا دیدم در صنعت کیف و کفش و چرم رفتند و با دانشگاه امیرکبیر صحبت کردند و دانشکدهای برای آموزش در رشتههایی که تعریف کردند ایجاد کردند و الان به یک پژوهشکده تبدیل شده است که مثلا در چرم چه میتوان کرد. ما باید در بخش آموزش عالی و آموزش و پرورشمان هم یک تغییر ایجاد کنیم چون ربط مستقیمی به اقتصاد دارد.
*این همه برنامه به عمر یک دولت ۴ ساله می رسد؟
ما نمی خواهیم بگوییم شما بدون مقدمه میتوانید کاری را انجام دهید ولی باید از یک جا شروع کرد. فرض کنید کشور ما یکی از عزیزان ما است و الان دچار یک بیماری شده مثلا در بعضی از قسمتهای بدنش غدههای بدخیم ایجاد شده است. ما دولت بزرگ، پروزن و اقتصاد دولتی را به عنوان یک مریضی تلقی میکنیم، مثلا باید وزن یک انسان بر اساس قدش که ۱ و ۸۰ است، ۸۰ تا ۸۵ کیلو باشد، وزن کسی که ما دوستش داریم و عزیز ما است ۳۰۰ کیلو شده است که وزن غیرطبیعی است یک تیم پزشک می آورید تا وزن او طبیعی شود، آن ها بررسی می کنند و می گویند عزیز شما بیماری های مختلف گرفته است که یکی از آن ها فساد و رانت و فشارهایی که به بخش خصوصی میآورند است و میگویند عمرش هم کوتاه است و اگر کاری برای او نکنید می میرد، شما می گویید که ما می خواهیم نجاتش دهیم باید چه کنیم؟ می گویند ما باید در اولین اقدام ۲ الی ۳ جراحی انجام دهیم تا ۱۵۰ کیلو از وزنش را کم کنیم،
جراحی یعنی یک تغییر و تحول بزرگ، و زمانی که جراحی کردند باید یک دوره ۳ الی ۴ ساله طبق رژیمی که میدهند او را به یک وضعیت نرمال برسانند، شما می گویید آقای دکتر اگر می شود جراحی نکنید، می گوید چرا؟ می گویید جراحی ریسک دارد، جراحی سر و صدا و اعتراض دارد، خونریزی دارد و مراقبت می خواهد و سپس میگویید نمیشود یک مسکنی بدهید تا او بتواند مدتی را سر کند؟ میگوید مسکن را می دهم ولی میمیرد، شما هم میگویید دوره ما تمام شود و دولتمان بگذرد بعدا خودشان میدانند.
دولتهایی که تاکنون روی کار آمدند هیچ کدامشان حاضر به آن جراحی نشدند یا درک نکردند که ریشه مشکل چیست و به درمان درست نرسیدند یا فهمیدند ریشه مشکل چیست ولی حاضر نشدند ریسک کنند چون ریسک کردن ممکن است اعتراض و تبعاتی را به دنبال داشته باشد و محبوبیت کم شود.
*یعنی هیچ گاه نخواستند تا به اصطلاح " آدم بَده" شوند.
کاملا درست است؛ اینجا منافع ملی مهم نیست بلکه منافع جناحی یا منافع شخصی مهم است.
*یپس در طرح های شما مثل برخی ها قرار نیست ما کره شمالی شویم و ...
قطعا نه.
بر اساس این مثال هایی که شما زدید به هر حال شما باید دو یا سه اقدام فوری انجام دهید که همان جراحی است، چون نمی خواهید مُسکن بدهید، حال آقای مهمانپرست شما در سال ۱۴۰۰رئیسجمهور شدید حتی با تبعات اینکه این جامعه مستعد اعتراض است و ممکن است به شما اعتراض شود، آن دو، سه اقدام عملی و فوری چیست؟
من جمله قبلی را کامل کنم سپس مصداقی تر به این مسئله میپردازم. اینکه میگویم دولتها کاری ندارند و میگویند دوره ما تمام شود، بعدی ها خودشان می دانند؛ در دولت آقای احمدی نژاد بحث کوچک کردن دولت، بارها مطرح شد، ادغام وزارت خانه ها یا کم کردن تعداد معاونت ها که شامل وزارت خارجه هم شد و هر چه ما میگفتیم وزارت خارجه متفاوت است ( از نظر بافت و جایگاهش) گفتند وزارت خارجه ۹ معاونت دارد که باید تبدیل به ۵ معاونت شود و بالاخره یکسری از معاونت ها را هم ادغام کردند ولی وزارت خارجه کوچک نشد، دولت هم کوچک نشد چون همان افراد حضور داشتند فقط ساختار ظاهری آن تا حدودی تغییر کرد.
در همان دولت آقای احمدی نژاد در چند ماهی که نزدیک به پایان کار دولت بود برای ۴۰۰ هزار نفر اشتغال جدید ایجاد کردند وهر کسی کارمند قراردادی بود را استخدام کردند، نمی دانم دلیل این کار انتخابات بود یا خیر ولی خلاف سیاست قبلی بود. شاید تصورشان این بود که فعلا دوره ما رد شود، ایرادی ندارد دولت بزرگمان، بزرگ تر شود و یک نوع ایجاد محبوبیت هم بود. در دولت آقای روحانی همین الان بودجه را که نگاه میکنید مشکل جدی دارند یعنی نمی توانند بودجه را تامین کنند پس به سراغ چاپ اسکناس می روند، همین الان بعضی از سیاست ها برای دولت بعدی هزینه ایجاد میکند، مثلا طرح فروش سلفهای نفتی به مردم؛ شما میخواهید ۱۰ بشکه نفت خریداری کند میگویند بشکه ای ۳۰ دلار است، ۳۰۰ دلار می دهید و سپس کاغذی به شما میدهند و میگویند شما صاحب ۱۰ بشکه نفت هستید، به شما بعد از ۱ یا ۲ سال گفتند که بیایید و نفتی که در اختیارتان است را همراه با سودش به دولت به دلار بفروشید، ۲ سال دیگر شما میآیید و میگویید من ۱۰ بشکه نفت خریده بودم و الان هر بشکه ای ۵۰ دلار شده است، پس برای این ۱۰ بشکه ۵۰۰ دلار را بدهید. پول دولت قبلی را گرفته، دولت بعدی باید بیاید گران تر و با قیمت دلاری پرداخت کند یعنی دولت قبلی اموراتش گذشته است اما دولت بعدی بدهکار شده است. برآوردهایی که میکنند دولت بعدی چیزی بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار میلیارد تومان بدهکار است و چیزی حدود ۶۷۰ هزار میلیارد تومان پروژه نیمه تمام داریم.
*مشکل این است که الان هر دولتی که روی کار می آید چنین میراثهایی را برای دولت بعدی می گذارد...
هر کس که آمده همین کار را کرده است و من هم دارم همین را می گویم. طبیعت جناحی عمل کردن این است، طبیعت رقابت های سیاسی بین جناح ها این است، هر کس می خواهد جناح خودش را حفظ کند و در نهایت منافع ملی گم می شود.
در ارتباط با مصداقها باید گفت، در حال حاضر ۴ میلیون کارمند دولت داریم، ۴ و نیم میلیون نفر هم بازنشسته دولتی داریم، طرح ما کوچک کردن دولت است. در برنامه ریزیمان اینگونه محاسبه کردیم که در طول دولتی که بخواهد ۸ سال بماند (معمولا هر دولتی که بیاید دور دوم را هم ادامه می دهد) به طور سالیانه اگر مشوق هایی دهیم که سالی ۵۰۰ هزار نفر از کارمندان دولت داوطلبانه خودشان را بازخرید کنند یعنی مشوقی دهیم که به معنای واقعی به نفعشان باشد و رقابت ایجاد شود، اگر چنین چیزی اجرا شود ولی در هر سال ۲۵۰ هزار استخدام جدید هم از بین نخبگان با یک آزمون عادلانه انجام دهیم معنی آن این است که اولا شما برای فارغ التحصیلان و مردمی که بیکار هستند سالی ۲۵۰ هزار نفر در دولت، نیروی جدید و با انگیزه و نخبه را وارد می کنید که یک خون تازه ای وارد رگ های دولت شود و از طرف دیگر وزن آن را سالی ۲۵۰ هزار تا کم می کنید یعنی وقتی ۵۰۰ هزار تا کم می کنید و ۲۵۰ هزار نفر جذب میشود در مجموع ۲۵۰ هزار نفر از تعدادش کم می شود.
*چه مشوقی؟
چند سرفصل می گویم، نمی خواهم الان روی آن چالشی ایجاد کنیم فقط مثال اینها را میگویم.
*می خواهم بدانم این مثال ها چقدر واقع گرا هستند.
می دانم بعضی ها ممکن است چه نقدی نسبت به مثال هایی که می زنم داشته باشند ولی فقط می خواهم به آنها اشاره کنم؛ مثلا شما اعلام کنید و بگویید وقتی کارمندها میخواهند خودشان را بازخرید کنند یک شاخصههایی برای میزان بازخریدی وجود دارد مثلا میگویند چند سال سابقه کار دارد، مدرک تحصیلی او چیست و چه پست مدیریتی داشته و بر اساس این ها حقوق پرداخت میشود و بر همین اساس هم محاسبه میشود که چقدر مبلغ بازخریدی باید دهیم، مثلا می گویند یک نفر ۱۵ سال سابقه کار داشته، لیسانس داشته و معاون اداره ای هم بوده، محاسبه می کنند و می گویند در صورتی که بخواهید خودتان را بازخرید کنید ۴۰۰ میلیون تومان به شما تعلق می گیرد و ممکن است اگر بگوییم همین الان ۴۰۰ میلیون تومان را به شما می دهیم طرف بگوید خیر به صرفه نیست و می خواهم جایی باشم که مطمئن باشم حقوقم را ماهیانه دارم.
ولی مثلا به او بگویید ما به ۱۰۰ هزار نفر در سال ۱۴۰۰ اگر خودشان را داوطلبانه بازخرید کنند تا ۱۰ سال به او مجوز می دهیم، هر کدام سالی یک خودرو زیر ۱۵۰۰ سی سی یا هیبریدی وارد کنند مثلا در ۳ سال اول برای عوارض گمرکی ۱۰ درصد از او می گیرند، در ۳ سال دوم ۲۰ درصد و در ۴ سال آخر مثلا ۳۰ درصد می گیرند و لازم هم نیست خودش وارد کند بلکه می تواند به وارد کننده های اصلی مجوزش را بفروشد، شما حساب میکنید و می بینید اگر بخواهید یک ماشین وارد کنید و مجوزش را داشته باشید، ۱۰ درصد عوارض گمرکی هم بدهید .. مگر حقوقتان در آنجایی که کار می کردید چقدر بوده؟ مثلا ۵ یا ۶ میلیون بوده؟ ۱۰۰ میلیون تومان در یک سال می گرفتید اما با یک مجوزی که به وارد کننده می دهید ۲۰۰ الی ۳۰۰ میلیون تومان سودش را می گیرید.
*اما همه این ریسک را نمی پذیرند، در کشوری هستیم که کارمند بودند مزیت است.
همه نمی پذیرند ولی ما هم نمی خواهیم به همه این را بدهیم. می گویم به یک تعدادی و هر کس که خودش بخواهد.
*آقای مهمانپرست! این ها برنامه خودتان است؟ یا مصداق خارجی هم داشته است؟
از تجربیات کشورهای دیگر هم باید استفاده کنیم، بسیاری از اینها مصداق دارد. لهستانیها وقتی که با فروپاشی شوروی رو به رو شدند وضعیت اقتصادی لهستانی ها بسیار شبیه وضعیت الان ما بود، یک دولت بزرگ، کارمندان زیاد، تورم و از آن طرف بیکاری، رشد اقتصادی منفی و فساد بسیار سنگین و سیستمی، رژیم که تغییر کرد یک وزیر اقتصاد به اسم آقای بالسرویچ منصوب میکنند، این وزیر اقتصاد روی کار آمد تا سیستم اقتصادی لهستان را جراحی کند.
جمعیت لهستان از نصف ایران هم کمی کمتر است یعنی همین الان هم روی ۳۸ میلیون است، ۲۷ الی ۲۸ سال پیش هم که این اقدامات را انجام دادند به نسبت کمتر بوده، در جمعیتی که الان نصف ایران است و آن موقع هم مثلا نصف ایران بوده، در آن جمعیت به ۱ میلیون و ۱۰۰ هزار کارمند دولت میگوید که من به شما نیاز ندارم تا یک سال حداقل حقوق را به شما میدهم و لازم نیست بیایید و فرصت میدهم تا بروید و برای خودتان کار ایجاد کنید، این یک جراحی است. الان ما داریم میگوییم ۵۰۰ هزار تا برای ۱ سال ، این در حالی است که جمعیت ما از ۲ برابر هم بیشتر است یعنی با ملاحظه مطرح میکنیم. در کنار ۵۰۰ هزار نفری که میگوییم بازخرید شوند، مشوق می گذاریم نه اینکه بگوییم حداقل حقوق را میدهیم، داریم مشوقی میدهیم تا ۱۰ سال مطمئنا چند برابر حقوق سالیانه هر سالش را میگیرد و وقتش هم در اختیار خودش است میتواند برود و کار کند، علاوه بر آن، ۲۵۰ هزار نفر هم استخدام برای جوانان میگذاریم.
حال در لهستان چه اتفاقی افتاد؟ در لهستان اعتراضاتی شد، دولت آمد و یکسری سیاستهای دیگر را هم در کنارش گذاشت مثلا از مهاجرت حمایت کرد، تعدادی که فکر میکردند شرایط در کشورشان سخت است به کشورهای دیگر مهاجرت کردند و برای خودشان کار و برنامه و زندگی ایجاد کردند. الان ۱۰ میلیون لهستانی در خارج از لهستان زندگی میکنند. جمعیت خودش ۳۸ میلیون است و ۱۰ میلیون هم خارج از لهستان هستند؛ ۵ میلیون در امریکا هستند و بقیه در اروپا. تمام صنایع در آلمان و انگلیس و کشورهای اروپایی در اختیار افراد فنی لهستانی است.
از مهاجرت حمایت کرد و در کنارش اعزام نیروی کار را هم حمایت کرد یعنی یک عده که بیکار بودند یا دنبال کار میگشتند برای آنها زمینه ایجاد کرد که اینها بتوانند فرصت هایی بدست بیاورند و به یکسری هم در داخل گفت که حداقل حقوق را به آنها می دهد، بعد از ۳ سال در لهستان ۶۰۰ هزار شرکت خصوصی ایجاد شد که اکثر آنها خانوادگی بودند و ۱ و نیم میلیون شغل ایجاد شد. بنابراین یک جراحی کرد اعتراض هم داشت و فکر یکسری مسائل جانبی را هم کرده بودند ولی ایستادند و اجرا کردند. الان لهستان ششمین قدرت اقتصادی اروپا را دارد و یک بخش خصوصی بسیار فعال دارد، کم ترین نرخ تورم، کم ترین نرخ بیکاری در اوج مشکلات اقتصادی اروپا که رکود شدید بود هیچ وقت رشد اقتصادی لهستان منفی نشد.
مثلا در کشورهای غربی روی ساندویچ مک دونالد به عنوان یک شاخصی که همه جا کیفیت آن یکسان است میتوانند ارزیابی کنند، یک غذای کامل مک دونالد مثل ماهی آن را در اروپا (آلمان، فرانسه و ایتالیا) زمانی که میخواهید آن را خریداری کنید تقریبا با اختلاف کمی ۱۰ یورو است همان را در لهستان ۴ یورو میخرید چون به پول خودش است. در کشورهای اسکاندیناوی که معمولا سطح آموزش عالی بسیار بالا است ۵ هزار نفر از اسکاندیناوی در لهستان درس می خوانند چون کشور ارزان قیمتی است و همه چیز فراوان است. معمولا شنیدید در اروپا زمانی که میخواهند میوه بخرند به صورت دانه ای میخرند اما لهستان از نوادر کشورهای اروپایی است که مردم میوه را به صورت صندوقی خریداری میکنند چون توانسته ساختار را درست کند، متوجه شده مشکل چیست و راه حل آن را هم درک کرده با وجود اینکه ریسک بالایی داشته اما آن را انجام داده و حمایت کرده است. ما می توانیم چنین کاری انجام بدهیم، ما الان همه برنامه هایمان را برای کشاورزی، برای معدن، برای گردشگری، برای صنایع فلزی، برای صنایع نساجی، برای کیف و کفش و چرم داریم.
در زراعت الان مشکل ما دانه های روغنی است، چه کنیم که مشکل دانه های روغنی ما حل شود، چگونه حمایت کنیم؟ الان مشکل ما در دام و طیور است که مشکل مرغ و گوشت رخ میدهد. طراحی های ما برای تمام اینها آماده است که در چه زمینه ای چه شکلی تشویق کنیم، ما باید به هرکسی که الان در بخش خصوصی مشغول است یا علاقه دارد که وارد شود کمک کنیم. ما فرض را بر این گذاشتیم که می خواهیم به ۱۰۰ درصد طرح، تسهیلات بلند مدت کم بهره با بهره ۶ درصد دهیم، هر جوانی که علاقه و آمادگی داشت که بخواهد کاری را انجام دهد اما بگوید من پول ندارم، اگر طرحی که می دهد طرح درستی باشد و تایید شود، ۱۰۰ درصد تسهیلات برای ماشین آلاتش، برای مکان اولیه که می خواهد در اختیار بگیرد و برای سرمایه در گردشش به او می دهیم.
*یعنی با فرض اینکه گفته می شود خزانه کشور خالی است این را می گویید؟
بله. محل تامین بودجه آن مهم است. اگر شما بخواهید یک طرحی را اجرا کنید، ما مگاپروژه ارائه می دهیم یعنی احساس می کنیم برای اینکه یک شتاب ایجاد شود و یک شوک وارد شود تا وضع مردم بهتر شود و برای جوانانمان شغل ایجاد شود و تا حدودی نیز امیدوار شوند و بتوانیم وضع زندگی مردم را تغییر دهیم،
باید مگاپروژه اجرا شود. یکی از این مگاپروژهها، ساخت سالیانه یک میلیون و ۲۰۰ هزار آپارتمان نوساز زیر ۶۰ متر است. حال چرا یک میلیون و ۲۰۰ هزار تا؟ ما با تعاونی انبوه سازان صحبت کردهایم و آمارها را بررسی کردهایم و دیدیم ۳ میلیون کمبود مسکن انباشته شده در ایران وجود دارد، ۲ میلیون بافت فرسوده داریم و سالیانه بین ۵۵۰ تا ۶۵۰ هزار ازدواج جدید ثبت می شود.
معمولا کسانی که ازدواج میکنند جایی برای زندگی میخواهند و ما فرض را بر این گذاشتهایم که هیچ کدام خانه ندارند، در طول یک دوره ۸ ساله، ۵ میلیون نفر ازدواج می کنند که اینها مسکن میخواهند ولی اول زندگیشان است و یک مسکن ۲۰۰ متری به دردشان نمی خورد، هرکسی که توان مالی دارد برود و ۲۰۰ متری خریداری کند، اما ما فرض را بر این گذاشته ایم که این افراد توانایی ندارند و احتیاج به یک مسکن دارند، یا افرادی که بازنشسته هستند و حقوقشان کم است و سرپناهی از خودشان ندارند و مستاجر هستند و فشار اجاره خانه اذیتشان میکند، واحدهای ۶۰ متری برای اینها است. در این یک میلیون و ۲۰۰ هزار مسکن جدید، ۶۰۰ هزار تا مسکن مهر یا مسکن ملی یا هرچیزی که اسم آن را میگذارید است که ما اسم آن را مسکن با حمایت ویژه گذاشته ایم. شما مسکن ندارید و ابتدای زندگیتان است، یا سالمند شده اید و بازنشسته و مستاجر هستید و هیچ پول اولیه ندارید، برای این ۶۰۰ هزار مسکن در کل کشور جاهایی انتخاب میشود که زمینش دولتی یا اوقافی است.
الان در بسیاری از شهرستانها اگر بخواهید یک ملکی بخرید سند آن ۵ دانگ است و یک دانگ آن برای اوقاف است چون زمینش برای اوقاف است، وقتی شما خانه ندارید، اگر به شما خانه ای بدهند که متعلق به خودتان باشد یعنی ۵ دانگ آن برای شما باشد و هر زمان که بخواهید آن را بفروشید همان ۵ دانگ را می فروشید بهتر از این است که وقتی پول اولیه ندارید آواره و مستاجر باشید. برای این واحدها پول زمین حساب نمی شود و فقط هزینه ساخت حساب می شود، الان اگر از هرکسی که در کار ساخت مسکن است سؤال کنید که هزینه ساخت یک ساختمان معمولی در هر شهر و شهرستانی چقدر است، به شما می گوید متری ۵ میلیون تومان خوب است و با این عدد چیز خوبی میسازند.
حتی بعضی ها ۳ یا ۴ میلیون هم برای هر متری نرخ تعیین میکنند، بر فرض بنده می گویم متری ۵ میلیون هزینه متوسط یک ساختمان خوب است، اگر بخواهید یک واحد ۶۰ متری بسازید برایتان ۳۰۰ میلیون تومان تمام می شود، همه این ۳۰۰ میلیون تومان را با تسهیلات ۲۰ ساله با بهره ۶ درصد ارائه می دهیم ما این تسهیلات را به سازنده می دهیم، سازنده برج میسازد و شبیه آن را به خریدار واگذار می کند. قسط آن ماهیانه ۲ میلیون تومان می شود، طرف یک خانه ۶۰ متری خوب دارد که در آن نشسته است و ماهی ۲ میلیون تومان قسط می دهد، همین را بخواهید در شهرهای بزرگ هم بسازید با همین هزینه ساخت تمام می شود، پس ۶۰۰ هزار واحد اینگونه ساخته شوند و ۶۰۰ هزار تای دیگر قیمت زمین هم در ساخت آپارتمان بیاید، بعضیها دوست ندارند در اطراف شهر بنشینند چون زمین آن دولتی یا اوقافی است، تمایل دارند مرکز شهر باشند پس پول زمین هم برای آنها محاسبه می شود، قیمت زمین در شهرستانها با شهرهای بزرگ مثل تهران فرق میکند، اگر شما پول زمین را محاسبه کنید مثلا حدود ۲۰ درصدش را خودشان دارند و ۸۰ درصد بقیه را ما تسهیلات میدهیم و رقمهای آن را هم استخراج کردهایم.
در شهرستانها قسط آن ماهیانه ۳ میلیون تومان می شود و در شهرهای بزرگ مثل تهران ماهی ۴ میلیون تومان می شود، ولی یک جایی که وسط شهر است و ۶ دانگ سند آن برای فرد است و مثلا در یک واحد ۶۰ متری زندگی میکند. اگر شما بخواهید این طرح را اجرا کنید اولا یک میلیون شغل ایجاد می شود، در همه کشورهای دنیا وقتی دچار مشکل میشوند و اقتصاد راکد می شود، مسکن را راه می اندازند. یک میلیون و ۲۰۰ هزار واحد مسکونی، یک میلیون شغل ایجاد می کند و حدود ۴۸۰ رشته شغلی مثل کارهای ساختمانی، کارهایی تزئینی، کارهای چوبی، کارهای شیشه ای و ... را فعال می کند و چرخ به حرکت در می آید. اگر شما بخواهید این طرح را اجرا کنید، رقم هایی که می خواهید تسهیلات دهید به تدریج بر می گردد، یعنی آن را دور نمی ریزید، مثل یارانه هایی که به افراد می دهیم و دور ریخته می شود.
یک میلیون و ۲۰۰ هزار خانوار صاحب خانه می شوند و از دغدغه و نگرانی در می آیند و یک بخش مهمی از هزینه های زندگی که هزینه مسکن است تامین می شود و شغل ایجاد می شود و مردم تا حدودی خوشحال میشوند و برایشان انگیزه ایجاد می شود. همه پولی که می خواهید برای این تسهیلات بگذارید چیزی حدود ۳۵۰ هزار میلیارد تومان در سال است، این رقم را گفتم که بعد یک نتیجه گیری کنم.
مثلا شما می خواهید مشکل جوانان را مدیریت کنید، یکی از مشکلات آنها خدمت وظیفه است و الان هم تا حرف می زنیم می گویند چرا در کار ما دخالت می کنید و نظام وظیفه برای خودش یک سازمان جدا است، اما ما طرح می دهیم و اگر طرح خوبی باشد آنها هم حتما حمایت می کنند. موقعی که بچه ها به سن سربازی میرسیدند همه سعی میکردند به یک شکلی فرار کنند، مثلا آن کسی که در مدرسه بود خودش را دیپلم ردشده می کرد و آن کسی که در دانشگاه بود دو واحد نگه می داشت، یک کسی خودش را غیر طبیعی چاق می کرد و یکی لاغر می کرد و یکی دنبال زن معلول می گشت و یکی به پدر و مادرش میگفت طلاق صوری بگیرید تا این که معافیت بگیرند و این بحث ها واقعا در خانواده ها بود و من خودم در اطرافیان می شناسم.
بعد از مدتی یک طرحی دادیم که هرکس ۸ سال فرار کرده باشد می تواند سربازیش را خریداری کند. این درست است که یک گام بود و بعضی ها می گفتند یک راه حل است، اما چرا باید ۸ سال فرار می کردند و این عدد از کجا آمده بود؟ بعد مثلا پدر خانواده مراجعه می کرد و می گفت آمده ام سربازی بچه ام را بخرم، از او می پرسیدند چند سال فرار کرده است؟ مثلا می گفت ۷ سال، می گفتند پس یک سال دیگر هم فرار کند که ۸ سال شود و بعد بیاید که خریداری کند. این نکته بسیار جالب بود، بعد از آن شما سربازی فرزند را میخریدید و آنها نمیگفتند یک روز آموزش نظامی را بگذراند که اگر اتفاقی افتاد بداند اسلحه را به دست بگیرد .نکته جالب تر این است که مسؤلان نظام وظیفه مان مصاحبه کردند و گفتند تا قبل از اینکه این طرح اجرا شود تعداد مشمولین فراری ما ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر بود و بعد از اینکه طرح اجرا شد تعداد آنها ۲ میلیون و ۶۴۰ هزارتا شد و بقیه هم که می خواستند بیایند گفتند اگر فرار کنیم در نهایت می توانیم بخریم و به فراری ها اضافه شد. چرا یک جوان باید خودش را ۸ سال معطل کند و فرار کند و کار درست و حسابی نکند و ازدواج و شغل او معلوم نباشد که بعدا بیاید و سربازی اش را بخرد، از این رو همین الان خریداری کند؛ طرح ما این است.
ما یک طرح آماده کردیم که هرکسی در هر مقطع سنی و تحصیلی که دلش می خواهد خدمت وظیفه اش را بخرد می تواند بخرد و یک رقم معقولی هم برای آن انتخاب کرده ایم، مثلا متوسط ۵۰ میلیون تومان که آن کسی که دیپلم دارد مقداری کمتر و آن کسی که لیسانس دارد مقداری بیشتر و ... . فرض را بر این گذاشته ایم که همه کسانی که می خواهند خدمت وظیفه شان را بخرند اصلا پول ندارند، یعنی کلا برای همه طرح هایمان این فرض را در نظر گرفته ایم که کسی پول ندارد و ما می خواهیم همه تجهیزات را به او دهیم.
*نکته من هم همین است. شما می خواهید این همه پول دولت را از کجا بیاورید؟
رشته من ریاضی بوده است. کمی صبر کنید به آن عدد می رسیم. اگر شما می خواهید خدمت وظیفه تان را بخرید، مراجعه می کنید و ما یک صندوقی درست می کنیم که اسم آن را صندوق وام خرید خدمت می گذاریم، ما این وام را به شما می دهیم و می گوییم یک شرط دارد و آن این است که ۳ هفته آموزش نظامی را باید بگذرانید تا یاد بگیرد که اگر یک وقت به کشور حمله شد بلد باشید از کشورتان دفاع کنید. ما وام را به شما می دهیم و شما سربازیتان را می خرید و دیگر آزاد هستید و بیرون می روید و کار می کنید و قسطهای وامتان را می دهید، مثلا وام را ۴ ساله با بهره ۵ یا ۶ درصد به شما می دهیم که ماهی یک میلیون تومان می شود. شما دیگر آزاد هستید و دیگر مشکل خدمت ندارید و لازم نیست دیگر فرار کنید و یک آموزش کوتاه هم دیده اید و در جامعه یک عنصر فعال هستید که کار می کنید و ماهی یک میلیون قسط می دهید، ماهی یک میلیون قسط دادن خیلی راحت تر از فرار کردن است. ما در طول سال کل تعدادی که ظرفیت گرفتن مشمول داریم ۳۵۰ هزار نفر است، سازمان نظام وظیفه می گوید اگر ۴۰۰ هزار نفر مراجعه کنند ما جا نداریم و ۳۵۰هزار نفر می توانیم بپذیریم، پس اعلام می کنیم هرکسی که خدمت وظیفه انجام دهد بسته به اینکه چه مدرک تحصیلی دارد به او حقوق خوبی می دهیم، مثلا به یک زیر دیپلم ماهی ۳ میلیون، دیپلم ۴ میلیون، لیسانس ۶ میلیون، کارشناس ارشد ۷ میلیون و دکترا ماهی ۸ میلیون حقوق می دهیم. فکر می کنید ۳۵۰ هزار نفر نمی آیند؟
*قطعا می آیند اما مساله پول هنوز برای من حل نشده است.
لطفا مقداری صبور باشید. می خواهم بگویم پس این مشکلات حل می شود یعنی حداقل سال ۷۰۰ هزار جوان از بلاتکلیفی در میآیند و آن کسی دوست ندارد سربازیش را می خرد و می رود کار می کند و قسطش را میدهد و آن کسی که دوست دارد به خدمت می رود و حقوقش را می گیرد. مثلا در یک سازمان و در یک کارخانه امریه دارید، ۱۰ لیسانسه با مدرک فلان به درد فلان سازمان و کارخانه می خورد، شمایی که دارید ماهی ۶ میلیون تومان به او حقوق می دهید، دیگر به او نمی گویید که بیرون برو و یک قدمی بزن یا سرویس بهداشتی را تمیز کن، طرف لیسانس یا فوق لیسانس است و حقوق خوبی می گیرد پس باید از کار تخصصی اش استفاده کند، بنابراین ما کار برای جوانان ایجاد می کنیم. کل بودجه ای که لازم است تا سالی ۷۰۰ هزار نفر مشکل خدمتشان حل شود و بعد از چند سال ما دیگر مشکلی به عنوان مشمول فراری نداشته باشیم، سالیانه ۱۰ هزار میلیارد تومان است.