به گزارش آرانیوز(در گفتگویی اختصاصی با ساعدی نماینده دشت آزادگان و هویزه:یکی از سه محور اصلی تهاجم نیروهای رژیم بعثی عراق به خاک میهن عزیزمان ایران در 31 شهریور 1359، محور میانی، یعنی دشت آزادگان، با هدف رسیدن به اهواز، مرکز استان خوزستان بود که مهمترین شهر قرار گرفته در این مسیر، «سوسنگرد» بود، دو محور دیگر هم، یکی محور شمالی از غرب کرخه و روبهروی شهر ذزفول با هدف رسیدن به دزفول و دیگری، محور جنوبی، از مرز شلمچه با هدف تصرف خرمشهر و آبادان بود.
در محور میانی، بخشی از نیروهای عراق از چزابه، در حمال هورالهویزه، وارد خاک ایران شدند تا با گذشتن از بستان، سوسنگرد و حمیدیه به اهواز برسند و بخش دیگری هم از طلائیه، در جنوب هورالهویزه، وارد خاک ایران شدند تا با گرفتن کوشک، جفیر و پادگان حمید به اهواز برسند.
برای ایستادن در مقابل عراقیها در این محور، مسیر چزابه تا اهواز، که ابتدایش شامل تنگه چزابه با داشتن یک کیلومتر عرض و ادامهاش روستاهای پراکنده اطراف میشد، مسیر مناسبتری بود و بهتر میشد در آن به عراقیها شبیحخون زد. همچنین در این مسیر، بعد از چزابه، تپههای اللهاکبر در شمال سوسنگرد نیز موقعیت خوبی برای ضربه زدن به نیروهای مهاجم داشتند. اما در آن زمان با توجه به وقایع روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آشفتگی و ناهماهنگی ایجاد شده بین بخشهای مختلف کشور بهخصوص ارتش، آمادگی لازم برای مقابله با تهاجم دشمن در ایران وجود نداشت. تیپ 3 زرهی لشکر 92 اهواز هم که مأمور دفاع از مرزهای غرب اهواز بود و با استقرار پادگانش در 10 کیلومتری شمال حمیدیه، فرماندهانش طراحی دفاعی (طرح ابوذر) را جهت مقابله با دشمن در تپههای اللهاکبر تهیه کرده بودند، به دلیل اصرار و شاید بتوان گفت دخالت نیروهای سپاه و ژاندارمری در امور آن، مجبور شد از تپههای اللهاکبر جلوتر برود و نیروهایش در مرز پراکنده شدند که موقعیت آنان آسیبپذیر شد.1
نیروهای عراقی در 4 مهر از شهر بستان گذشتند و در 6 مهر به دروازههای سوسنگرد رسیدند. در آنجا عراقیها، شهر سوسنگرد را با خمپاره گلولهباران کردند و مردم را به خاک و خون کشیدند و در بعدازظهر 6 مهر وارد سوسنگرد شدند. عدهای از مردم بهدفاع از شهر پرداختند، ولی تعداد عراقیها بسیار زیاد بود و شهر تبدیل به ویرانه شد. سپس عراقیها برای سوسنگرد شهردار انتخاب کردند و اداره شهر را به مزدورانشان سپردند و به سمت حمیدیه عقب نشستند. نقش جنگندههای نیروی هوایی ارتش و بالگردهای هوانیروز که بهفاصله یک روز پس از شروع جنگ، به مقابله با دشمن متجاوز شتافتند، در این عقبنشینی بسیار مؤثر بود. در روز یکم مهرماه جنگندههای نیروی هوایی ارتش بسیار از مراکز حساس عراق را بمباران کردند و در روزهای بعد، با اینکه جنگ هواپیما با تانک معقول نیست، جنگندههای ایرانی، به ناچار، به شکار تانکهای در حال پیش روی عراق میرفتند. بالگردهای هوانیروز نیز پلهایی را که عراقیها بر روی رودخانههای مسیرشان نصب کرده بودند، خراب میکردن. بهگونهای که در روز ششم جنگ، با شکست در استراتژی جنگیاش که تصرف حداقل استان خوزستان بود، قطعنامه سازمان ملل را پذیرفت و پیشنهاد آتشبس داد.
اما به دلیل حضور نیروهای عراقی در بخشهای مختلف کشورمان، حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «صدام حسین دستش را دراز کرده، برای اینکه با ما مصالحه کند، ما با او مصالحه نداریم، تکلیف ما این است که از اسلام صیانت کنیم و حفظ کنیم اسلام را، کشته شویم تکلیف را عمل کردهایم،بکشیم هم تکلیلف را عمل کردهایم.»2 دولت هم رسماً پاسخ داد: «تا هنگامی که یک سرباز عراقی در قلمرو سرزمین ایران باشد، ایران حاضر به مذاکره نخواهد شد. تنها شرط قبول آتشبس از نظر ایران، این است که دولت عراق نیروهای خود را از خاک ایران بیرون ببرد.»3
به هر حال همانطورکه اشاره شد، نیروهای عراقی با تحمل شکست اولیه از دلیرمردان ایرانی در سوسنگرد، به سمت مرزهای خود عقبنشستند و به حمیدیه رسیدند و در روزهای بعد، با تعقیب بالگردهای هوانیروز، حتی از بستان هم عقبتر رفتند و بهمرز خود رسیدند.
اما پس از پذیرفتهنشدن پیشنهاد آتشبس صدام از طرف ایران، در 19 مهر 1359، دوره جدیدی از حملههای دشمن بعثی به خاک کشورمان و با شدت بیشتری آغاز شد. در جبهه جنوبی خوزستان، نیروهای عراقی از کارون (در شمال خرمشهر) گذشتند تا از شمال وارد آبادان شوند.4مردم آبادان که بسیاری از آنها در خرمشهر بودند، خط دفاعی جدیدی در جنوب بهمنشیر تشکیل دادند.5 اما در همین حین، بخشی از نیروهای عراقی که از «چزابه» وارد خاک ایران شده بودند، دوباره به سمت «بستان» پیش رفتند و در 22 مهر، آنجا را اشغال کردند.6«بنیصدر» توان ارتش را در دزفول متمرکز کرده بود و بخشی از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران که در جبهه اهواز- سوسنگرد حضور داشتند، تا 27 مهر تپههای اللهاکبر در شمال سوسنگرد را در اختیار داشتند و با کمک توپخانه، هوانیروز و نیروی هوایی ارتش، تا مدتی اجازه پیشروی بیشتر را به نیروهای عراقی ندادند.7
در روز 24 مهر، نیروهای عراقی بسیاری از مدافعان خرمشهر را به شهادت رساندند و نیمی از شهر را به تصرف خود درآوردند. سپس به حملههای خود ادامه دادند، تا اینکه در 4 آبان، خرمشهر سقوط کرد و به تصرف کامل نیروهای عراقی درآمد. سپس هنوز رزمندگان ایران در غم از دست دادن خرمشهر بودند که عراقیها در 8 آبان، جایی دور از نظر، در شمال آبادان بر روی «بهمنشیر» پل زدند و وارد آبادان شدند.8 اما در این منطقه، با خبررسانی بهموقع فردی به نام «دریاقلی»، نیروهای ارتش، سپاه و مردمی، به مقابله با نیروهای عراقی شتافتند و با حمله شجاعانه آنها، عراقیها مجبور به فرار شدند و تعداد زیادی از آنها در موقع فرار، اسیر و تعدادی هم در «بهمنشیر» غرق شدند.9 در 14 آبان، حضرت امام خمینی (ره) طی پیامی، فرمودند: «من منتظرم این حضر آبادان از بین برود. باید این حصر شکسته بشود. حال تهاجمی بگیرید.»10
از 8 تا 15 آبان، نیروهای عراقی چندبار دیگر هم تلاش کردند تا از بهمنشیر بگذرند. اما هربار با مقاومت دلیرمردان ارتش، سپاه و سایر نیروهای ایرانی مواجه شدند و درواقع شکست خوردند. حضرت آیتاللهخامنهای مدظلهالعالی میگویند: «آن شکست برای دشمن بهقدری تلخ و گزنده بود که من خاطره شادیهای آن روز برادرانمان را فراموش نمیکنم، آن روز تعداد بسیاری از دشمن متجاوز را که به سمت آبادان میآمدند، در رودخانه ریختند و غرق کردند.»11
رژیم بعثی عراق پس از اینکه از تصرف آبادان ناامید شد، تصمیم گرفت «سوسنگرد» را به اشغال خود درآورد تا هم وضع دفاعیاش را سامان دهد و هم از فضای روانی شکست آبادان، دور شود. بنابراین از 15 آبان، اشغال سوسنگرد، هدف اصلی عراقیها شد و در 16 آبان روزنامههای ایران، تیتر درشت زدند که «عراق با شکست در آبادان، جنگ را به سوسنگرد کشاند.»12
اشغال سوسنگرد
سوسنگرد، یکی از شهرهای استان خوزستان است و این استان از نظر طبیعی، دشت باز است که با اندک بارانی، در آن سیل جاری شده و زمینش غیرقابل عبور میشود. عراقیها از همان روزهای اول حملاتشان به خاک ایران، دو هدف عمده را پیگیری میکردند: 1- بستن راههای مواصلاتی نیروهای ایرانی و تسلط بر آنها 2- دست یافتن به نقاط مرتفع، قبل از رسیدن فصل باران، با توجه به اینکه از زمان حملاتشان به بعد نیز روزها به سمت فصل زمستان پیش میرفتند. اتفاقاً محور حمیدیه- سوسنگرد- بستان که یکی از محورهای اصلی حملات عراقی به ایران بود، از همین دو ویژگی برخوردار بود. بههمیندلیل عراق تصمیم گرفت سوسنگرد را اشغال کند تا از آنجا بتواند هم «حمیدیه» را به تصرف خود درآورد و هم به اهداف مورد نظر خود که تصرف استان خوزستان بود، دست یابد.
نیروهای عراقی از دو مسیر به سمت سوسنگرد پیشروی میکردند: 1- از جاده حمیدیه- سوسنگرد 2- از مسیر بستان- سوسنگرد. مسیر بستان نیز دو شاخه میشد، یکی از جنوب رود کرخه، از مسیر جاده و دیگری از شمال کرخه و به سمت تپههای اللهاکبر.13 در این زمان جنگندههای نیروهای هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، هم مراکز حساس کشور عراق را بمباران میکردند و هم به مدافعان شهرهای مرزی، بهخصوص سوسنگرد کمک میکردند. جنگندههای ارتش 17 آبان در دهلاویه، به نیروهای عراقی حمله کرده و تعداد زیادی از آنها و تجهیزاتشان را نابود کردند. چنین حملاتی برای عراقیها بسیار گران تمام شد و سرانجام عراقیها توانستند دو فروند از آن جنگندهها را بزنند.14 در همان روز، تیپ 2 زرهی لشکر 92 نیز از جبهه دزفول به جبهه اهواز منتقل و نیروهای ارتش در منطقه تقویت شدند15.
در روزهای 20 و 21 آبان، خمپارهها و جنگندههای دشمن بعثی، بهشدت جبهه سوسنگرد را بمباران کردند و جنگندههای ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز حملههای متقابلی را انجام دادند. در 22 آبان، خمپارهها و توپهای عراقی، وجب به وجب شهر سوسنگرد و دشتهای اطراف آن را گلولهباران کردند و در ساعت 21:30، نیروهای زرهی عراق، پیشروی به سمت سوسنگرد را آغاز کردند. سپس در صبح روز 23 آبان نیز عراقیها ابتدا با توپخانه و هواپیما، سوسنگرد و روستاهای اطرافش را کوبیدند و بعد نیروی زمینی آنها، از جاده اهواز- سوسنگرد، حمله شدیدی را آغاز کرده و خیلی زود توانست، با شکستن مقاومت مدافعان، ابوحیظه را که روستایی در پنج کیلومتری سوسنگرد بود، تصرف کنند.
درشهر سوسنگرد، گروهی از افراد نیروی هوایی ارتش، بههمراه گروهی از نیروهای مردمی تبریز، گروهی اصفهانی و تعدادی از نیروهای سپاه سوسنگرد و ستاد جنگهای نامنظم16 حضور داشتند. همه آنان میدانستند که چه سرنوشتی در انتظارشان است. فرمانده یکی از گروههای مدافع حاضر در آنجا میگوید: «شب با برادران صحبت کرده و گفتم بیایید بهشت را برای خود بخریم. همه با تکبیر با خدای خود عهد بستیم که تا آخرین قطره خون، درمقابل توپ، تانک، مسلسل کالیبر 75، بالگرد، میگ و نیروهای گارد مخصوص رژیم بعث ایستادگی کنیم.»17
در غروب روز 24 آبان، عراقیها آماده میشدند تا روز بعد، سوسنگرد را اشغال کنند و نامش را «الخفاجیه» بگذارند. خلبان «خسرو غفاری» میگوید: «بعد از ظهر 24 آبان، جناب سرهنگ «امیر جلالی»، جانشین فرمانده وقت پایگاه چهارم شکاری دزفول احضارم کرد و گفت که امشب به احتمال زیاد سوسنگرد سقوط میکند. خبر رسیده که امشب یک لشکر دشمن برای تصرف این شهر حمله خواهد کرد. مأموریت تو، بمباران محل استقرار این لشکر است. با گرفتن دستور پروازی از جناب سرهنگ جلالی، بهصورت تکپروازی بلند شده و بهسمت مواضع مورد نظر حرکت کردیم ... خورشید داشت کمکم غروب میکرد که من بالای سر نفرات عراقی رسیدم. با نزدیک شدن غروب خورشید، آنها دور هم جمع شده و بسیار متمرکز، آماده حمله شبانه بودند. بههمین علت هدف بسیار خوبی برای بمباران بهشمار میآمدند. جالبتر اینکه آنها با تاریکی نسبی هوا، اصلاً انتظار حمله هواپیماهای ما را نداشتند. با رها کردن بمبهایم روی آنها، کاملاً متوجه تلفات سنیگینی که به لشکر دشمن وارد میگردید، شدم ...» 18
خبر پیروزیهای ایران در سوسنگرد، مهمترین خبر روزنامههای جهانی در فردای آن روزشده «دیلی تلگراف» نوشت: ارتش ایران و پاسداران خمینی، مقاومت بیش از انتظاری نشان دادهاند و توپخانه آنها، با وجود آنکه عمدتاً بیدقت عمل میکرد، آتشش آزار دهنده بود ...» 19
در روز 25 آبان، اوضاع سوسنگرد بحرانی شد. تانکها و کماندوهای عراقی در از چهار طرف وارد شهر شده و حلقه محاصره مدافعان را تنگتر کردند. نیروهای عراقی آن روز بسیاری از نقاط شهر را به ویرانه تبدیل کردند و تعداد زیادی از مدافعان اندک شهر را به شهادت رساندند. سپس بههنگام غروب، از شهر عقبنشینی کردند تا در طول شب بهوسیله تانکها و توپخانه خود، آنقدر به شهر شلیک کنند که در شهر هیچ جنبندهای باقی نماند و روز بعد، فاتحانه وارد سوسنگرد شوند. اما در اهواز، فرماندهان و نیروها اعم از ارتش، سپاه و نیروهای مردمی، در حال طرحریزی و اجرای یک عملیات در فردای آن روز برای آزادسازی سوسنگرد بودند و در بعد از ظهر روز 25/8/1359 جلسهای در ستاد عملیاتی لشکر 92 اهواز با حضور نماینده امام در شورای عالی دفاع (حضرت امام خامنهای مدظله العالی)، رئیس ستاد مشترک ارتش (شهید سرلشکر فلاحی)، فرمانده نیروی زمینی ارتش (مرحوم سرلشکر ظهیرنژاد)، استاندار وقت خوزستان (مهندس محمد غرضی) و فرمانده لشکر 92 (شهید سرتیپ غلامرضا قاسمی) تشکیل شد. نتیجه جلسه این بود که گروه رزمی 148 از لشکر مشهد و یک گروهان از تیپ3 لشکر92 به عنوان احتیاط در محور حمیدیه ـ سوسنگرد مستقر و سپس تیپ2 دزفول از خط عبور کند و سوسنگرد را از محاصره و اشغال دشمن برهاند؛ تهیه و نوشتن طرح عملیاتی نیز به عهده سرهنگ غلامرضا قاسمی گذاشته شد. جلسهای که متشکل از فرماندهان ارتش، سپاه و ستاد جنگهای نامنظم، با حضور حضرت آیتالله خامنهای مدظلهالعالی و استاندار خوزستان تشکیل شد، آخرین بررسیها انجام و طرح نهایی تصویب شد.
عمده طرح بهعملکرد تیپ 2 لشکر 92 زرهی بستگی داشت، بهشرط آنکه سپاه با دو گروهان 120 نفره و سلاح ضد تانک، نیروی پیاده تیپ باشد و جناح چپ و عقب نیروهای ارتش را هم نیروهای ستاد نامنظم «دکتر چمران» حفظ کنند. زمان شروع حرکت هم 5 صبح روز بعد تعیین شد20.
اما در همان زمان تیپ 2 در حال تدارک برای مقابله با عراقی ها در منطقه ماهشهر بود و بنیصدر با این نظرکه تیپ با رفتن به سوسنگرد ممکن است آسیب ببیند و نتواند در ماهشهر بهدرستی عملیات انجام دهد؛ اجازه حضور آن تیپ در سوسنگرد را نمیداد. مقام معظم رهبری و شهید چمران نظرشان این بود که این تیپ قبل از عزیمت به ماهشهر، برای شکستن محاصره سوسنگرد وارد عمل شود و سپس به ماهشهر برود.
باتوجه به این اوضاع، مقام معظم رهبری به دلیل اهمیت موضوع با حضرت امام خمینی(ره) مساله را مطرح کردندکه ایشان نیز فرمودند: تیپ زرهی همین امشب به سوسنگرد برود و برای آزادی سوسنگرد عملیات کند و بعد به ماهشهر برود. در پی این فرمان حضرت امام خمینی (ره) ، همان شب به رغم دستور بنی صدر و براساس نامه مقام معظم رهبری، تیپ2 لشکر92 زرهی به فرماندهی «سرهنگ شهبازی» به طرف سوسنگرد آمد و سحرگاهان در «ابوحمیزه» مستقر شد.
در ابوحمیزه، شهید سرلشکر فلاحی، شهید چمران و مهندس غرضی استاندار وقت خوزستان درخصوص نحوه عملیات نیروها و چگونگی حرکت یکانها به سمت سوسنگرد با همدیگر تصمیم گیری کرده و در روز 26 آبان نیروهای ایران عملیاتشان را از بیرون شهر سوسنگرد، رأس ساعت 6:30 آغاز کردند. نیروهای سپاه و ستاد جنگهای نامنظم، با نیروهای لشکر 92 زرهی ادغام شده بودند و گروه گروه به سمت سوسنگرد پیش میرفتند. امیر سرتیپ امرالله شهبازی، فرمانده تیپ 2 دزفول میگوید: «صبح 26 آبان، با سه گردان سازمانی و کمک گردان 148 پیاده مشهد، به سوسنگرد حمله کردیم. نیروهای عراقی، چند پاتک سنگین انجام دادند که با دلاوری گردانهای تانک ما،شکست خوردند.21» ارتشیها با حضور تیمسار فلاحی در جمعشان، روحیه بیشتری گرفته بودند. امیر سرتیپ محمدجعفر لهراسبی میگوید: «وقتی تیمسار فلاحی با تبسم به من میگفت پهلوان چرا معطلی؟ روحیهام چندبرابر شد.»22
سرلشکر ولیالله فلاحی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، در منطقه بود تا طبق دستور حضرت امام خمینی (ره)، نیروهای ارتش را هماهنگ کند. ارتش ایران و عراق رودرروی هم ایستاده بودند و تیراندازی میکردند. نیروهای مردمی هم پرشتابتر، جلوتر از نیروهای ارتش حرکت میکردند. بیشتر نیروها از جنوب کرخه و سمت ابوحمیظه به سوسنگرد حمله میکردند و بخشی از نیروهای ارتش هم از «سبحانیه» در شمال کرخه به سمت سوسنگرد میرفتند. نیروهای محلی و بسیج عشایر هم از کناره جنوبی کرخه، که کانال کمعمقی داشت، به سمت سوسنگرد رفتند. این گروه، زمین منطقه را خوب میشناختند و با رعایت اصل غافلگیری، اولین گروههایی بودند که به سوسنگرد رسیدند و بر سر عراقیها آوار شدند. در محوری که دکتر چمران و نیروهایش میجنگیدند، کار گره خورد و آنها محاصره شدند و در همان منطقه، دکتر چمران از ناحیه پا جراحت شدید دید و به بیمارستان اهواز منتقل شد.
هواینروز و توپخانه ارتش و نیروهای سپاه پاسداران،تعدادی از تانکهای عراقی را در محور «کرخه کور» منهدم کردند و دود و آتش آسمان را فراگرفت. سپس باقیمانده تانکهای عراقی یکی از دیگری منهدم شدند و سرانجام سوسنگرد با شهادت تعداد زیادی از رزمندگان دلیر کشورمان در روز پنجاه و هفتم جنگ آزاد شد. همچنین نیروهای ویژه ارتش در تیپ نوهد، که افرادی قوی و چابک بودند، در آزادسازی سوسنگرد، حماسه آفریدند. مهندس مهدی چمران که در آن زمان «دبیر شورای عالی دفاع» بوده و خودش هم در منطقه عملیاتی سوسنگرد حضور یافته، در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی ایران می گوید:
«بچه های ارتش در عملیات آزادسازی سوسنگرد کار بزرگی انجام دادند. ارتشی که آن زمان هنوز به انسجام لازم نرسیده بود، فرماندهانش عوض شده بودند و شرایط ناهنجاری از جمله جابهجایی های غیراصولی کارکنان و کاهش زمان خدمت سربازی بهوجود آمده بود. در این شرایط جمعکردن ارتش و هدایت نیروها با زمانی که ارتش منسجم، منظم و آماده است فرق میکرد. بنابراین وقتی تیپ2 زرهی به سوسنگرد آمد و قصد حمله داشت؛ حداقل 3 تیپ زرهی دشمن با تمامی تجهیزات و مهمات کامل در برابرش قرار داشت؛ در حالی که ما نه مهمات و نه تجهیزات و ادوات کافی داشتیم».
تیپ زرهی لشکر 92 نه جایی به عنوان قرارگاه داشت و نه زمان کافی برای تحرک یکانی، چرا که نیمه شب به او ابلاغ کرده بودند به سمت سوسنگرد حرکت کند. زمانی که من به همراه «امیر سرلشکر سلیمی» جهت بازدید از این تیپ در سوسنگرد حضور یافتم، «سرهنگ شهبازی»، فرمانده تیپ زیر یک پل کوتاه به ارتفاع 60 تا 70 سانتیمتر به عنوان قرارگاه مستقر بود. اینکه قرارگاهی داشته باشد، بی سیم چی، اتاقی، نفربر زرهی،... این چیزها نبود. در چنین شرایطی عزیزان ارتشی به مقابله با دشمن رفتند و آنهایی که این گونه جنگیدند، باید الحق و الانصاف گفت که شاهکار و حماسه آفریدند. آنها کار بزرگ و ارزنده ای انجام دادند که موجب خشنودی حضرت امام خمینی(ره) شده و مورد تشویق مقام معظم رهبری قرار گرفتند و نشان دادند که به حقیقت، ارتش اسلام هستند. سروان معصومی نخستین کسی بود که وارد شهر سوسنگرد شد و در هنگام ورود به شهر بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن به فیض شهادت نائل آمد که هم اکنون پیکر پاکش در امامزاده علی اکبر (ع) چیذر مدفون شده است.23 مجله «تایمز» درباره شکست عراق در سوسنگرد چنین نوشت: «اکثر کارشناسان، حمله عراق به سوسنگرد را چنین توجیه میکنند که صدام قصد داشت در شب افتتاح کنفرانس عالی سران عرب،که این هفته در امان تشکیل شد، یک پیروزی چشمگیر به دست آورد، ولی ناتوانی عراقیها در اشغال سوسنگرد و عقبنشینی سربازان عراقی از این شهر، رئیسجمهور عراق را از نیل به اهداف خود دور ساخت».24
تحلیلی بر آنچه گذشت
سوسنگرد با همت و همدلی همه نیروهای دلیر ایرانی آزاد شد. دکتر چمران در این زمینه میگوید: «این پیروزی بزرگ، نتیجه قطعی همکاری و هماهنگی نزدیک بین نیروهای ارتش و نیروهای مردمی (سپاه و چریک) بود. هیچیک بهتنهایی قادر نبود چنین موفقیتی را تأمین کند. ارتش بدون نیروهای مردمی، آن قدرت و جسارت حمله را نداشت؛ بهخصوص آنکه نیروهایش کمتر از دشمن بود. نیروهای مردمی هم بدون پشتیبانی ارتش و وجود توپخانه و هیبت تانکهای ارتش در پشت، هیچکاری نمیتوانستند انجام بدهند و بینتیجه متلاشی میشدند. این وحدت بین ارتش و مردم، کارآیی هریک را چندین برابر میکرد و تجربهای جدید را در جنگهای کلاسیک و چریکی، بهدنیا ارائه میکرد.24»
همدلی ایجادشده در بین نیروهای ایران نیز ناشی از حضور حضرت آیتالله خامنهای مدظلهالعالی که در آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و همچنین حضور دلیرمردانی مانند دکتر چمران و امیر سرلشکر فلاحی بود که در خط مقدم جنگ بههدایت و فرماندهی نیروها میپرداختند. حضرت آیتالله خامنهای مدظلهالعالی از روز پنجم جنگ در جبهه حضوری مستمر داشته و در سوسنگرد، در کنار فرماندهان عملیاتی بودند، ایشان از نزدیک اوضاع را زیر نظر داشتند و اطلاعات را همان محل دریافت و مورد ارزیابی قرار میدادند. ایشان با برآورد دقیق از جبهه دشمن و نقشه ارتش بعثی برای تصرف اهواز و مناسب دانستن فرصت تهاجم بهمتجاوزان و عقبراندن آنان از شهر سوسنگرد، با مشاهده کوتاهی و حمایت نکردن «بنیصدر» از عملیات طراحی شده، با گزارش وضعیت شهر و جبهه سوسنگرد در شبانگاه 25 آبان 1359 به محضر حضرت امام خمینی (ره)، دستور آن بزرگوار مبنی بر اینکه «بایستی تا فردا سوسنگرد آزاد شود» را دریافت و با تلاش شهید چمران، شهید فلاحی و حضور بیدریغ رزمندگان ارتشی، سپاهی و مردمی، در فردای آن روز، یعنی 26 آبان، سوسنگرد آزاد شد.
از طرفی باید توجه داشت که در مقابل نیروهای همدل و با همت ایرانی، ارتشی مجهز که روزبهروز بر تجهیزاتش میافزودند و با تجربهترین کارشناسان نظامی دنیا، به آن مشاوره میدادند، قرار داشت. در یکی از گزارشهای وزارت دفاع بغداد به دفتر ریاست جمهوری (صدام) که اصل آن اکنون در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ایران موجود است،25 چگونگی همکاری مشتاقانه کارشناسان فرانسوی و آمریکایی با عراقیها، جهت شکست رزمندگان ایرانی آمده است. آنها پس از ساعتها بررسی، نظر کارشناسی ارائه میکنند که عراق چگونه سوسنگرد و آبادان را بگیرد و بر مشکل آبهای رها شده در دشتهای جبهه اهواز و سوسنگرد غلبه کند.
26 آبان ماه و ایام حماسه ساز محرم، یادآور عاشورای سال 59 در کربلای سوسنگرد و مصادف با سی و ششمین سالگرد «حماسه شکست حصر و آزاد سازی شهر عاشقان شهادت؛ سوسنگرد قهرمان» است. حماسههای مقاومت رزمندگان اسلام در سوسنگرد موجب تقویت روحیه رزمندگان و ساماندهی نیروهای مردمی و نظامی در سایر جبهه های جنوب خوزستان و نیز ناکامی دشمن در این جبهه شد و بدین ترتیب طرح صدام برای اشغال خوزستان به شکست انجامید.
عملیات آزادسازی سوسنگرد که با دریافت فرمان قاطعانه حضرت امام (ره) مبنی بر اینکه سوسنگرد تا فردا باید آزاد شود و درایت، هوشمندی و ولایت پذیری آیت الله العظمی امام خامنهای در 26 آبانماه سال 59 انجام شد نقطه عطفی راهبردی و جدی در فراهم سازی زمینههای تحول در وضعیت جنگ و پیشبرد هدف بیرون راندن اشغالگران بعثی و دست یابی به پیروزیهای سرنوشت ساز در تداوم دفاع مقدس بشمار میرود. نقش آفرینیهای ماندگار و سرنوشت ساز رهبر معظم انقلاب اسلامی، در کسوت نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع و در قامت یک بسیجی ولایتمدار و مخلص در جبهههای نبرد حق علیه باطل بویژه در مقطع آزادسازی سوسنگرد و دفع تهدید از اهواز و جلوگیری از اشغال خوزستان، آموزههای گرانقدری را فراروی جوان قرار داده است.
بخشی از بیانات حضرت امام خمینی در دیدار با مردم و عشایر دشت آزادگان(بعد از آزادی سوسنگرد):
«به حمدلله مشت این حزب بعث عراق باز شد، این ادعاها که میکند که من برای عرب چه هستم؟ و برای قدرت عرب و برای ملت عرب چه هستم؟ مشت او باز شد که در خوزستان با عربها بیشتر مقابله شد. کشتارهایی که به وسیله این حزب منفور و صدام کافر بر برادرهای اعراب ما وارد شده است بیشتر از آن است که بر برادرهای عجم ما وارد شد. اگر این مرد فاسق و کافر در ادعای خودش راست میگفت، نباید مراکزی که مجتمع عرب است، زن و بچه، پیر و برنا را این طور سرکوب کند.
این خیال خامی است که صدام در سر خودش پخته بود که ایران را در یک هفته از بین خواهد برد. او در یک هفته نتوانست خوزستان که یک تکه ای از ایران است را به دست بیاورد و جز ننگ و نفرت در بین تمام مسلمین و تمام مستضعفان جهان چیزی برای خودش نیاورد. برادرهای ما در همه جاها، در خوزستان خصوصاً به پا خواستهاند و در مقابل این شخص ایستادند و مشت محکم را به دهانش زدند. ما با غمهای شما که برادران ما هستید- چه در سوسنگرد، چه در اهواز و چه در خوزستان و همین طور دشت آزادگان، ما با شما همدرد هستیم در مصائبی که بر شما برادران ما وارد شده و بر اسلام وارد شده است.»
بخشی از خاطرات نماینده وقت حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع «حضرت آیت الله امام خامنهای» از شکست حصر و آزادسازی سوسنگرد(3 مهر 1363):
«داخل سوسنگرد تقریباً کسی را نداشتیم. به مردم گفته بودیم تخلیه کنید، نیروهای ارتش و سپاه و جنگهای نامنظم (تحت فرماندهی شهید چمران) هم کم بودند. البته تعدادی از بچههای افسر نیروی هوایی که با میل و رغبت داوطلب جنگ شده بودند آنجا بودند. مدافعین شهر سوسنگرد همین عده قلیل بودند... گمان نمیکنم تعداد نیروها به 200نفر هم میرسید. یقین داشتیم اگر عراقیها سوسنگرد را بگیرند همه بچهها قتل عام خواهند شد.
عصر 23آبان و روز جمعه بود و ما در تهران جلسه شورای عالی دفاع داشتیم. قبل از آنکه بروم جلسه، سرهنگ سلیمی با اضطراب تماس گرفت که سوسنگرد به شدت در فشار و آتش فراوان است و بچهها استمداد میکنند، کاری هم که قرار بود انجام بگیرد، نگرفته. با فرمانده لشکر92 توافق کرده بودیم به کمک بچهها بروند اما هیچ مقدماتی برای آن فراهم نشده بود. جلسه شورا تشکیل شد، متوجه شدیم بنیصدر از جریان مطلع است و در اتاق دیگری با فرماندهان نظامی مسئله سوسنگرد را بررسی میکردند... در جلسه شورای دفاع مطرح کردم که اگر شهر را بگیرند این بچهها شهید خواهند شد. خسارت شهادت بچهها از خسارت گرفتن شهر بیشتر است. چون ما شهر را دوباره پس خواهیم گرفت اما بچهها را به دست نمیآوریم و لذا فکری بکنید. بنیصدر گفت من دنبال این قضیه هستم و من دیگر خاطرم جمع شد.
یک روز بچههای داخل شهر به ما تلفنی خبر دادند که ما اینجا هیچ آذوقه نداریم، امّا سوپرمارکتهای شهر که مال خود مردم است و مردم در آنها را بستهاند و رفتند، یک چیزهایی دارد... لکن ما حاضر نیستیم چون مال مردم است و راضی نیستند! من دیدم که واقعاً اینها فرشتهاند و اصلاً به اینها بشر نمیشود گفت، زیرا سوپرمارکتی را که صاحب آن گذاشته از شهر فرار کرده و الآن هم اگر بفهمد سروان نیروی هوایی از شهر و خانهاش دفاع میکند و میخواهد از آن استفاده کند با کمال میل حاضر است خودش برود و با احترام به آنها بدهد. این جوانهای پاک و فرشته صفت واقعاً حاضر نبودند از اینها استفاده کنند.
صبح یکشنبه رفتم اهواز. از آشفتگی و کلافه بودن بچهها، فهمیدیم که هیچ کاری انجام نشده، خیلی اوقاتم تلخ شد... در این بین بنیصدر از دزفول با من تماس گرفت، گفتم چنین وضعی است و بچهها هیچ کاری نکردند و تو دستوری بده! گفت: دستور میدهم، مشغول شوند و کار کنند. ما رفتیم ستاد لشکر92... مشکل عمده ما نیرو بود. لشکرهایمان محدود بود. به قول لشکریها منها بودند... هم تجهیزات کم داشت هم نیرو. تجهیزات را میشد فراهم کرد اما نیرو را نه. قرار شد تیپ 2 لشکر 92، که قبلاً در دزفول بود و حالا مأمور شده بود به اهواز بیاید، از خط عبور کند. بنابراین تنها نیروی حملهورمان تیپ لشکر92 بود.
... قرار شد نیروهای سپاه همراه ارتش بروند. مثلاً یک گردان ارتشی100 تا سپاهی را بگیرد... فرمانده سپاه جوانی به نام رستمی و اهل سبزوار بود و شهید شد. پسر بسیار خوبی بود و جزو چهرههای فراموش نشدنی من. تعدادی نیروهای نامنظم هم در اختیار شهید چمران بود و قرار بود جلوتر از همه بروند و خطشکنهای اول باشند. تعدادشان زیاد نبود اما شهید چمران میتوانست کارایی زیادی به آنها بدهد. این برنامهای بود که ما داشتیم و خیالمان هم راحت شد.
ساعت حمله، علیالطلوع 26آبان ماه. شب عملیات جزو شبهای خاطرهانگیز من است. شب عجیبی بود. من بودم و شهید چمران و سرهنگ سلیمی و جوان دیگری به نام اکبر(چهرقانی) که از محافظان شهید چمران بود. تا ساعت12-11 صحبت کردیم و بعد رفتیم بخوابیم و آماده شویم برای حرکت. تازه خوابم برده بود که چمران آمد پشت در اتاق و محکم در میزد که فلانی بلند شو! گفتم: "چه شده؟" گفت: "طرح به هم خورد. از دزفول خبر دادند که تیپ 2 لشکر92 را نیاز داریم و نمیتوانیم بدهیم. "یعنی نیروی حملهور اصلی! من خیلی برآشفته شدم که چرا این کار را میکنند. این به جز اذیت کردن و ضربه زدن کار دیگری نیست. تلفن کردم به فرمانده نیروهای دزفول. تیمسار ظهیرنژاد آنجا بود.
گفتم: "چرا این دستور را دادید؟ " گفت: "دستور آقای بنیصدر است و علت هم این است که این تیپ را برای کار دیگری به اهواز آوردیم و اگر بیاید آنجا منهدم میشود. این تیپ خوبی است و ما از ترس انهدام آن نمیخواهیم آن را وارد عملیات کنیم. مگر به امر." مگر به امر یعنی اینکه دستور ویژهای از طرف فرماندهی بیاید که برو. من گفتم: "این نمیشود. اول اینکه چرا منهدم شود، کما اینکه فردا لشکر آمد و منهدم نشد. بعد هم اینکه چه کاری مهمتر از سوسنگرد؟ و اگر این تیپ نیاید یعنی تعطیل شدن این عملیات و باید بیاید." قرص و محکم گفتم: "شما به آقای بنی صدر هم بگویید که باید بیاید و دستور را لغو کنید." مرحوم چمران تماس گرفت و عین همین صحبتها که باید تیپ2 لشکر92 بیاید را به بنی صدر گفت. بنی صدر هم قولکی داد که دستور دهد تیپ بیاید.
چیزی که خیلی به کمک ما آمد پیغام مرحوم اشراقی بود. سر شب مرحوم اشراقی داماد امام، از تهران با من تماس گرفت و خبرها را پرسید. من گفتم: "قرار بر این است که عملیات انجام شود" و ظاهراً من اظهار تردید کرده بودم که دغدغه دارم و ممـکن است عملیات انجام نشود، مگر اینـکه امام دستور دهد. ایشان رفت با امام تماس گرفت، پیغام داد امام دستــور دادند تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود و تیمسار فلاحی هم باید مباشر عملیات باشد.
من این را نگفته بودم چون دیر وقت بود. شاید هم فکر میکردم که صبح بگویم. وقتی که این مسئله پیش آمد گفتم حالا وقتش است که این پیغام را بدهم. نشستم 2نامه نوشتم. یکی ساعت یک و نیم به سرهنگ قاسمی، فرمانده لشکر92، نوشتم که داماد حضرت امام، از قول امام، پیغام دادند که فردا باید حصر سوسنگرد شکسته شود و اگر تیپ دو نباشد این کار انجام نمیشود. به تیمسار ظهیرنژاد گفتم و ایشان هم قول داده که با بنی صدر صحبت کند، تیپ بیاید و شما هم آماده باشید که تیپ را به کار بگیرید. مبادا به خاطر پیغامی که سر شب آمده، تیپ را از دور خارج کنید. نامه را دادم به دست یکی از برادرها و گفتم این نامه را میبری و اگر سرهنگ قاسمی خواب هم بود از خواب بیدارش میکنی و نامه را به دستش میدهی.
یک نامه هم برای سرتیپ فلاحی با همین مضمون نوشتم با این اضافه که امام گفتند سرتیپ فلاحی هم باید در جریان عملیات باشند و نظارت کنند. این ماجرا را هم نوشتم که میخواستند تیپ را از ما بگیرند و گفتیم که باید تیپ باشد و شما مسئول هستید که این را بگیرید و کار کنید. هر دو نامه را به شهید چمران دادم و گفتم: "شما هم بنویس که نظر هردویمان باشد." ایشان هم پای هر کدام یک شرح دردمندانهای نوشتند. ایشان هم که میدانید خیلی ذوقی و عارفانه مینوشتند. من خیلی قرص و محکم نوشتم او خیلی دردمندانه. گفتم هر کس بخواند دلش میسوزد. ساعت2 هم نامه دوم را برای سرتیپ فلاحی فرستادم.
خیالم راحت بود که کار انجام میشود اما باز هم دغدغه داشتیم. بارها شده بود که کار تا لحظات آخر رسیده بود و به دلیلی تعطیل شده بود. صبح زود که برای نماز بلند شدم، دیدم اوضاع خوب است. ساعت 5 صبح تیپ2 از خط عبور کرده بود. همان زمان که نامه را دریافت کردند، مشغول شدند و بعد از دریافت نامه حرکت کرده بودند. اگر قرار بر این بود که «به امر» کار کنند، تا آن آقا (بنیصدر) از خواب بلند شود به او بگویند و «به امری» منتهی شود، دستور ساعت9 صادر میشد و ساعت11 عملیات ناموفقی انجام میشد که قطعاً شکست میخوردیم.
ما که رفتیم(منطقه)، جنگ دور گرفته بود و نیروهای ما پیش رفته بودند و حدود ساعت 10:30 بود که ظهیرنژاد به همراه نیروهایش هم آمدند و رفتند جلو. ما میرفتیم و در واحدهای عقبه و درگیر پیاده میشدیم و با آنها صحبت میکردیم. احوالشان را میپرسیدیم، خبر میگرفتیم. دائماً میگفتند که خبرها خوب است و پیشبینی میشد ساعت2:30 (عصر) ما وارد سوسنگرد شویم.»
در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد. از نظر نظامی و به شرط آمادگی از قبل، شهرهای سوسنگرد و هویزه به دلیل وضعیت طبیعیشان که با رودخانهها محصور هستند، قابل دفاع بودند. اگر پیش از آغاز جنگ یک طرح پدافندی مناسب وجود داشت، یگانهای ارتش ما میتوانستند در مواضع خود پایداری کنند و این دو شهر را نگهدارند. اگر سوسنگرد و عینخوش در روزهای آغاز جنگ به دست ارتش عراق نمیافتاد، تأثیر زیادی بر حفظ خوزستان میگذاشت و جنگ زودتر به پایان میرسید.
فرماندهای که همراه همسرش اسیر شد
این لشکر پس از عبور از مرز، از «تنگه چزابه» عبور کرد و بدون مواجهه با مقاومت عمدهای، به سمت شهر بستان در ۱۷ کیلومتری مرز پیش آمد. پس از رسیدن به اطراف بستان نیز پیشروی خود به سمت سوسنگرد را آغاز کرد.عراقیها با نیروی رزمی دیگری نیز از محور کوشک ـ طلاییه به سمت جاده سوسنگرد ـ حمیدیه پیشروی کردند. آنها با عبور از رودخانه کرخهکور، در چهارم مهر ماه ۱۳۵۹ به اطراف سوسنگرد رسیدند. تانکهای ارتش عراق با عبور از رودخانه کرخه برای نخستین بار در ۶ /۷ /۱۳۵۹ وارد سوسنگرد شدند و شهر را اشغال کردند.
هنگام حمله ارتش عراق مردم سوسنگرد در شهر بودند. ارتش بعثی نفراتی از وابستگان خود از میان اهالی سوسنگرد را به فرمانداری و دیگر مسئولیتهای اداره شهر گماشت. فرمانده لشکر ۹ عراق که «تالی الدوری» بود، ۵۸ نفر از مردم عرب دشت آزادگان را به دلیل عدم همکاری و نافرمانی اعدام کرد. «حبیب شریفی» که فرمانده سپاه سوسنگرد بود و به همراه خانوادهاش در شهر حضور داشت، هنگام حرکت با همسرش، خانم خدیجه میرشکاری، در جاده سوسنگرد ـ اهواز مورد حمله نیروهای عراقی قرار گرفت و هر دو به اسارت ارتش عراق درآمدند. خانم میرشکاری را پس از ۴۰۰ روز اسارت آزاد کردند، ولی از حبیب شریفی دیگر خبری نشد. گویا او را در اسارت به شهادت رسانده بودند.
سوسنگرد چهار روز در اشغال ارتش عراق بود. پس از اشغال سوسنگرد، ارتش عراق پیشروی به سمت اهواز را ادامه داد و در این محور از حمیدیه عبور کرد، ولی وارد آن نشد. هدف نهایی تهاجم ارتش عراق از این محور، رسیدن به اهواز بود. فرماندهان عراقی انتظار حماسهآفرینی و مقاومت ایرانیان را نداشتند. آنها خیال میکردند که میتوانند به پیشروی خود ادامه دهند، اما رزمندگان سپاه خوزستان به مقابله با ارتش بعثی پرداختند.
نخستین آزادسازی شهر سوسنگرد
در ساعت۵ بامداد روز ۹ /۷ /۱۳۵۹، تعداد ۲۳ رزمنده از پاسداران خوزستان به فرماندهی «علی غیور اصلی»(شهید) یک عملیات چریکی را در پیچ حمیدیه اجرا کردند. این شبیخون که با شرکت رزمندگان داوطلب و بسیار باانگیزه انجام شد، واحدهای ارتش عراق را به عقبنشینی واداشت و در پی آن شهر سوسنگرد آزاد شد. در این عملیات بالگردهای کبرای هوانیروز ارتش ایران هم به شکار تانکهای عراقی پرداختند و نقش بسیار مثبتی در انهدام قوای زرهی ارتش بعثی ایفا کردند. در جریان تهاجم بالگردهای هجومی، یکی از آنها مورد اصابت قرار گرفت و خلبان آن، سرهنگ «وطنپور» به شهادت رسید. همچنین در این شبیخون موفق، ۲۲ تانک و نفربر عراقی به غنیمت درآمد. چهار تن از رزمندگان ایرانی نیز به شهادت رسیدند.
پس از آزادی سوسنگرد، وقتی علی غیور اصلی در تاریکی شب به همراه « حسین نظیری» و «احمد غلامپور» با یک خودرو جیپ آهوی استیشن به دهلاویه میرفتند تا اوضاع قوای دشمن را بررسی کنند، با یک کمپرسی که از روبهرو میآمد و با چراغ خاموش حرکت میکرد، تصادف کردند. در این سانحه غیور اصلی به شهادت رسید و دیگر سرنشینان مجروح شدند. غیور اصلی از تکاوران ویژه ارتش بود که به سپاه مأمور شده بود و قبل از آغاز جنگ، نیروهای سپاه و بسیج اهواز را آموزش میداد.
او ابتدا در درگیریهای کردستان شرکت داشت و سپس پیش از شروع جنگ به خوزستان آمد. غیور اصلی بسیار ورزیده بود و افراد «گردان بلال» را آموزش داد. هنگام آغاز جنگ، خانواده غیور اصلی در مشهد بودند و خودش در سوسنگرد میجنگید.
پس از آزادسازی سوسنگرد، فرماندار و دیگر مسئولان منصوبی و وابسته به رژیم عراق به دام افتادند. بعضی از آنها در دادگاه محکوم به اعدام شدند. با استقرار رزمندگان در سوسنگرد، از آنجا که این شهر یکی از جبهههای فعال جنگ بود و احتمال حمله مجدد ارتش عراق به آن میرفت، مردم شهر را ترک کردند. از این پس و با مشخص شدن اهمیت حفظ سوسنگرد، پاسدارها و نیروهای مردمی داوطلب که از سراسر کشور بهویژه از آذربایجان به جبهه جنوب آمده بودند، عمدتاً خود را به سوسنگرد رساندند و در آنجا به مقابله با متجاوزان پرداختند.
دومین حمله به سوسنگرد
اگرچه ارتش عراق در تصرف سوسنگرد شکست خورد، ولی نمیتوانست از اشغال این شهر صرف نظر کند. بنابراین بار دیگر واحدهایی از لشکر ۹ زرهی خود را مأمور کرد تا در روز ۲۳ /۸ /۱۳۵۹ از شمال رودخانه کرخهکور(بعدها به کرخه نور تغییر نام پیدا کرد) ، پیشروی خود به سوی جاده حمیدیه ـ سوسنگرد را آغاز کنند. این نیروها در ۲۴ آبان ۱۳۵۹ شهر سوسنگرد را از شرق، جنوب و غرب به محاصره درآوردند. در آن هنگام حدود ۳۱۰ رزمنده سپاه و بسیج در شهر مقاومت میکردند. در این نبردهای خیابانی مدافعان شهر بارها با تانکها و زرهپوشهای عراقی رودررو جنگیدند و حماسههای بسیاری آفریدند.
تعدادی از رزمندگان تبریزی نیز جزء مدافعان سوسنگرد بودند. علی تجلایی (شهید) که فرمانده این نیروها بود، در تماسی با آیتالله سید اسدالله مدنی (از شهدای محراب) ضمن توضیح وضعیت وخیم سوسنگرد و شرایط خطرناک رزمندگان شهر، از او استمداد طلبید. آیتالله مدنی بلافاصله پس از تماس با دفتر امام خمینی در جماران به تهران آمد و در دیداری با امام خمینی(ره)، ایشان را در جریان محاصره سوسنگرد و اوضاع سخت رزمندگان گذاشت. امام نیز فوراً دستورهای لازم را صادر کردند و دامادشان، حجتالاسلام شهابالدین اشراقی را برای ابلاغ این دستورها به نزد رئیسجمهور بنیصدر فرستادند.
نیروهای عراقی در ۲۵ آبان ۱۳۵۹ به منظور اشغال مجدد سوسنگرد به این شهر حمله کردند. در پی دستورِ امام خمینی که «تا فردا باید سوسنگرد آزاد شود» و با پیگیریهایی که شد، یک گروه رزمی در بامداد روز ۲۶ آبان از سمت تپههای فولیآباد اهواز به کمک محاصرهشدگان شتافتند. نیروهای گروه جنگهای نامنظم دکتر چمران هم که حدود ۲۰ نفر بودند، به فرماندهی شخص دکتر چمران به کمک آمدند. حمله از بیرون و مقاومت از درون شهر مؤثر واقع شد.
سرانجام در ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر روز ۲۶ آبان ماه، رزمندگان اسلام از سمت شرق وارد شهر شدند. آنان دوباره محاصره سوسنگرد را شکستند و از سقوط این شهر به دست ارتش بعثی جلوگیری کردند. در این درگیریها بیش از ۸۰ نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند که عمدتاً در داخل شهر مقاومت میکردند. تعداد بیشتری نیز زخمی شدند. دکتر چمران هم از ناحیه پا مجروح شد. در این عملیات پیروزی بزرگی نصیب نیروهای اسلام شد. ناکامی ارتش بعثی در تصرف سوسنگرد تا حد زیادی آنها را از پیشرویهای بیشتر مأیوس کرد.
سومین حمله به سوسنگرد
پس از مدتی و بعد از دفع عملیات «نصر» نیروهای ایرانی، ارتش عراق باز هم عزم خود را برای تهاجم به سوسنگرد جزم کرد. برای آخرین بار در ۱۸ دی ماه ۱۳۵۹ واحدهای ارتش عراق از سمت جاده هویزه به مواضع رزمندگان در سوسنگرد حمله کردند. این بار نیز با پرتاب سه موشک «تاو» گروه سوار زرهی ارتش ایران که سه تانک عراقی را منهدم کرد، ارتش بعثی از پیشروی بازماند و این حمله عراق به سوسنگرد نیز ناکام ماند.
یکی از بیشترین مقاومتها در جریان تهاجم عراق، در منطقه سوسنگرد شکل گرفت و پس از درگیریهای شجاعانه خرمشهر، شدیدترین نبردها در این جبهه بود. ارتش عراق دو بار از مسیر سوسنگرد تا نزدیکیهای شهر اهواز پیشروی کرد، ولی با مقاومت رزمندگان و مردم روبهرو شد و ناچار عقبنشینی کرد. سرانجام ارتش عراق با وجود تلاشهای بسیار نتوانست اهواز را تصرف کند و نهایتاً در «دُبّحردان» مستقر شد و آرایش دفاعی به خود گرفت.