یکی از مناسبت‌هایی که امام موسی صدر اهتمام جدی به گرامیداشت آن داشت، میلاد امیرالمومنین علی (ع) در ۱۳ رجب بود.

امام موسی صدر در سخنرانی که به مناسبت ۱۳ رجب در شهر صور لبنان ایراد کرد پس از نقل اتفاقات تاریخی پیش از ظهور اسلام و صدر اسلام پرسشی جدی را مطرح می‌کند. آن پرسش این است: ما چه سنخیتی با امیر مؤمنان داریم؟ بعد از این همه فضایلی که در مدح حضرت گفتیم، جای این سوال باقی است که ما را چه به حضرت. آیا همین که او را دوست داریم، کافی است؟

در این سخنرانی که در کتاب «انسان آسمان» متن کامل آن منتشر شده، آمده است:

«امروز بر اساس تقویم، دوازدهم رجب و بر اساس محاسبات شرعی که تا کنون صورت گرفته، یازدهم رجب است و ما در ایام ولادت امیر مؤمنان (ع) که در سیزدهم رجب به دنیا آمد، به سر می‌بریم. همان‌طور که می‌دانید، امام در کعبه متولد شد. از نظر تاریخی، در این قضیه تردیدی نیست. در روایتی که از چند طریق نقل شده، آمده است که امام علی (ع) در داخل کعبه به دنیا آمد. وقتی فاطمه بنت اسد، مادر حضرت، مشغول طواف خانه خدا بود، درد زایمان او را گرفت. می‌دانید که درد زایمان در هر موقعیتی ممکن است برای زن اتفاق بیفتد؛ داخل ماشین، در هواپیما، و هر جای دیگر. در این وقت، طبق نقل راوی، فاطمه بنت اسد کنار کعبه ایستاد و دعا کرد و از خدا خواست که وضع حمل را برای او آسان گرداند. در عباراتی که از او نقل شده، تأکید کرده که فقط خدای یگانه را می‌پرستد. همان‌طور که می‌دانید، ایمان به خدای یگانه در جزیرةالعرب پیش از اسلام هم رواج داشت، ولی در میان تعداد انگشت‌شماری از مؤمنان.

آئین مردم جزیرة‌العرب توحید و یکتاپرستی و، به تعبیر قرآن، «اسلام» بود. حتی قبل از پیامبر اکرم (ص)، زیرا طبق فرموده قرآن، آئین حضرت ابراهیم (ع) اسلام بود: «مِلَّة أبیکُم إبراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ.»

اما جهالت و اغراض و اهداف مادی، چهرۀ اسلام را وارونه نشان داد و در نتیجه، عقاید و حتی دین مردم، دستخوش تحریف شد. مثلاً در ایام حج، همان‌طور که می‌دانید، به صورت عجیبی مناسک حج را به‌جا می‌آوردند. احکام دین را تغییر می‌دادند و وقت ماه‌های حرام را به تأخیر می‌انداختند و اعمال انحرافی دیگری انجام می‌دادند که از تغییر چهرۀ دین حکایت داشت. حتی یکتاپرستی هم دچار این تحریفات شده بود. مردم به خدا ایمان داشتند، ولی برای او شریک قائل می‌شدند و بت‌ها را شرکای خدا می‌دانستند.

البته این تفکر را از کشورهای غربی گرفته بودند، وگرنه مردم جزیرةالعرب مؤمن و یکتاپرست بودند. در سفرهایی که مثلاً به شام می‌کردند، بت‌هایی را با اسامی مختلف، مثلاً «هبل»، می‌دیدند و از آن خوششان می‌آمد و برای خود بتی شبیه آن می‌ساختند و اسم آن را هبل می‌گذاشتند. و در معبد اصلی که کعبه بود جا می‌دادند. بدین ترتیب، تعداد بت‌ها بیشتر شد و هر قبیله‌ای صاحب بتی شد. تعداد بت‌ها از این هم فراتر رفت و بت‌هایی از چوب و نان و خرما ساختند و همان‌طور که شنیده‌اید، وقتی گرسنه می‌شدند، از آن می‌خوردند. بدین ترتیب، آئین بت‌پرستی در میانشان رواج پیدا کرد، وگرنه مردم جزیرةالعرب خدا باور بودند. اما چه خدایی؟! خدایی که شریک و همتا و دختر و دار و دسته و اقوام و قبیله دارد. بت‌پرستی عقیدۀ رایج آن زمان بود. قرآن کریم پاسخ بت‌پرستان را، در مقابل انکار و ابطال بت‌پرستی به حکم قرآن، چنین نقل می‌کند: «هَؤُلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ.»

ایمان مردم شبه جزیره پیش از ظهور اسلام، ایمانی تحریف شده بود

ایمان به خدا در میان آنان وجود داشت، ولی ایمانی تحریف شده. ما در مراسم حج، هنگام تلبیه می‌گوئیم: «لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ» (فرمان‌بردار توایم، هیچ شریکی نداری) ولی آن‌ها می‌گفتند: «لَبَّیکَ لا شَریکَ لَکَ الاّ شَریکاً هُوَ لَکَ تَملِکُهُ وَما مَلَکَ.» (فرمان‌بردار توایم، هیچ شریکی نداری مگر شریکی که تو برای خود برگزیده‌ای و تو مالک او و دارایی اویی.) و برای خدا شریک قائل می‌شدند. این‌گونه شد که ایمان به چند خدا، جای ایمان به خدای یگانه را گرفت و بسته به تفاوت اغراض و اهدافِ مردم در بت‌پرستی، تعداد خدایان نیز بیشتر شد. هر کس بتی را آن‌گونه که می‌پسندید، عبادت می‌کرد. یکی به حیوان علاقه داشت و بتی به شکل حیوان می‌ساخت. یکی به زن علاقه داشت و به همان شکل بتی درست می‌کرد. دیگری به فلان چیز علاقه داشت و به همان شکل بت درست می‌کرد. خدا که خالق و معبود آن‌ها بود، تبدیل شده بود به مخلوق. به هر شکل و صورتی که می‌خواستند، بت درست می‌کردند و آن را که مخلوق و ساخته دست خودشان بود، می‌پرستیدند.

از این رو، آیات و روایات، تلاش در تطهیر این نوع ایمان داشتند و به پاک‌سازی آن پرداختند. در سوره توحید بر بی‌نیازی و صمدیت خداوند تأکید شده است: «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ. وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُواً أَحَدٌ.» مردم ملائکه را دختران خدا می‌خواندند. مسیحیان جزیرةالعرب، حضرت مسیح را پسر خدا می‌دانستند. بعضی از قبایل، اقوام خدا و برخی بت‌ها، شرکا و دار و دسته او نامیده می‌شدند. سوره توحید به منظور از بین بردن این تفکر و پندار غلط نازل شد. آیات دیگری هم هست که خدا را مافوق فهم بشر معرفی می‌کند.

انسان وقتی در مقابل عظمت امیر مؤمنان (ع) قرار می‌گیرد، از تحیر نمی‌داند چه بگوید. یکی از خلفای معاصر حضرت می‌گوید: اگر آب دریاها مرکب شود و درختان قلم و انسان‌ها نویسنده و جنیان حسابگر، فضائل تو را، ای ابوالحسن، نمی‌توانند به شماره آورند

آنچه ساخته و مخلوق ذهن ماست، خدا نیست. در حدیث آمده است: «کُلُّ ما مَیَّزتُمُوهُ بِأَوهامِکُم فِی أَدَقِّ مَعانیه مَخلوقٌ مَصنُوعٌ مِثلُکُم مَردودٌ اِلَیکُم.» (هر تصویری که در ذهن خود ساخته‌اید، هرچند با دقیق‌ترین معانی آن، تصویری است همچون خود شما، خلق‌شده و برساخته، که به شما بازمی‌گردد.) هر فکر و معنایی که انسان در ذهن خود می‌سازد و هر علم و فلسفه و صنعتی که بدان می‌رسد، همه ساخته دست و ذهن بشر و آفریده اوست و ممکن نیست خدا باشد. بنابراین، حقیقت توحید دستخوش تحریف شده بود و عده‌ای انگشت‌شمار از مردم یکتاپرست بودند، از جمله نیاکان پیامبر (ص) و برخی از نزدیکان او، مانند حضرت خدیجه (ع). اینان در جزیرة‌العرب به ابراهیمی (حُنَفا) شناخته می‌شدند، زیرا بر دین حنیفِ حضرت ابراهیم (ع) بودند و معبود دیگری را با خدا شریک نمی‌گرفتند. بنی‌هاشم، با وجود اینکه بزرگ و سید قریش محسوب می‌شدند و بر امور کعبه نظارت می‌کردند، هیچ بتی در کعبه نداشتند و این خود دلیل آن است که آنان، بر خلاف دیگر قبایل، معبود دیگری غیر از خدای سبحان نمی‌پرستیدند.

سخنی که از فاطمه بنت اسد نقل شد، کاملاً روشن می‌کند که او یکتاپرست بوده و از خدا [نه از بت‌ها] خواسته تا وضع حمل را بر او آسان کند. عباس و یکی از کسانی که در مسجدالحرام حضور داشتند، می‌گویند: احساس کردیم که فاطمه بنت اسد، به صورتی غیرطبیعی، وارد کعبه شد. البته جزئیات این واقعه معلوم نیست، زیرا داخل شدن به کعبه کار آسانی نیست، چراکه ارتفاع درِ کعبه از سطح زمین، به اندازه‌ای است که حتی فرد عادی نیز فقط با استفاده از نردبان می‌تواند داخل آن شود. از طرفی این در قفل هم بود. حال این زن حامله و ضعیف، بدون نردبان و کلید، چگونه توانسته وارد آن شود؟ این واقعه‌ای غیرطبیعی است. جزئیات واقعه در دست ما نیست، ولی آنچه مسلم است، این است که داخل کعبه شد و امیر مؤمنان (ع) را در آنجا به دنیا آورد و کسی غیر از امام در کعبه به دنیا نیامده است.

دشمنان امام علی (ع) سعی کردند تفاسیر نادرستی از واقعه ولادت آن حضرت بدهند

دشمنان امیر مؤمنان (ع)، که در طول تاریخ دستشان در تحریف احادیث مربوط به آن حضرت باز بوده و حکام جهان اسلام که همواره در پیِ به خدمت گرفتن اشخاص و استخدام راویان حدیث به منظور جعل حدیث و تحریف آن بودند، سعی کردند تا تفاسیر و جزئیات نادرستی از واقعه ولادت حضرت به دست دهند و مشابه فضائل و مناقبی را که برای آن حضرت آمده، برای دیگران ذکر کنند. از این رو، داستان دیگری از پیش خود ساختند و گفتند: شخص دیگری نیز در کعبه به دنیا آمده، به نام حکیم بن حزام، نه فقط امام علی (ع). این حدیث جعلی و دروغ است، زیرا تنها متأخران که در انکار و کتمان فضیلت امام سعی داشتند، آن را نقل کرده‌اند. حکیم بن حزام انسان سست ایمان و پستی بود و به عنوان «مؤلفة قلوبهم» زکات می‌گرفت.

خداوند، فضیلت ولادت و شهادت در خانه خود را به امیرمؤمنان (ع) اختصاص داده است. همان‌طور که می‌دانید، حضرت به دست ابن ملجم در محراب به شدت مجروح شد و در اثر آن به شهادت رسید. پس زندگی امام از خانه خدا شروع شد و در خانه خدا به پایان رسید. حیات امام، از این آغاز تا آن پایان، سراسر سجده و عبادت و خدمت به خدا بود. در عظمتش همین بس که بدانیم بت‌ها و خدایان دروغین کعبه به دست او و به فرمان رسول خدا (ص) سرنگون شدند و سران مشرکان در جنگ‌ها و… به دست او به هلاکت رسیدند.

دشمنان امیر مؤمنان (ع)، که در طول تاریخ دستشان در تحریف احادیث مربوط به آن حضرت باز بوده و حکام جهان اسلام که همواره در پیِ به خدمت گرفتن اشخاص و استخدام راویان حدیث به منظور جعل حدیث و تحریف آن بودند، سعی کردند تا تفاسیر و جزئیات نادرستی از واقعه ولادت حضرت به دست دهند

امیر مؤمنان (ع) این‌گونه خلق شد و این‌گونه رسالت خود را ادا کرد. میلادش در کعبه و شهادتش در مسجد بود. زندگی او سرشار بود از فعالیت و خیر و تلاش و فضیلت، و ما هرچه بگوییم نمی‌توانیم گوشه‌ای از عظمت او را بیان کنیم. چه بگوییم درباره مردی که به گفته ابن ابی الحدید، دوستانش از ترس، فضائل او را پنهان کردند و دشمنانش از روی حسد و طمع، و با این همه عین عبارت در خاطرم نیست آوازه او به سراسر دنیا رسید.

امیر مؤمنان (ع) در هر بابی مناقب و فضایلی دارد که وصف‌ناشدنی است. در مورد علم حضرت، حدیث پیامبر (ص) را شنیده‌ایم: «أنا مَدینةُ العِلمِ وَعَلِیٌّ بابُ‌ها» (من شهر علمم و علی دروازه آن است.) در باب عدالت و پایداری و قضاوت عادلانه‌اش، پیامبر (ص) می‌فرماید داناترین شما در قضاوت علی است. و فرموده است که من ترازوی اعمالم و علی شاهین آن ترازوست. در زمینۀ حکمت، خطبه‌ها و تعالیم او سرشار است از فضیلت و علم؛ چشمه‌های پرفیض و جوشان حکمت که سراسر زندگی مسلمانان را با خیر و برکت پر کرده است. در باب شجاعت او سخن بسیار است. در باب جود و کرم او، دشمنش می‌گوید اگر او دو خانه داشته باشد، یکی پر از طلا و دیگری پر از کاه، طلاها را پیش از کاه‌ها در راه خدا بذل می‌کند. در دیگر زمینه‌ها هم همین‌طور.

انسان وقتی در مقابل عظمت امیر مؤمنان (ع) قرار می‌گیرد، از تحیر نمی‌داند چه بگوید. یکی از خلفای معاصر حضرت می‌گوید: اگر آب دریاها مرکب شود و درختان قلم و انسان‌ها نویسنده و جنیان حسابگر، فضائل تو را، ای ابوالحسن، نمی‌توانند به شماره آورند. آقای نجم‌الدین عسکری، این حدیث را در کتاب علی و خلفا آورده و آن را با بیش از ده طریق از خلیفه اول، ابوبکر، نقل کرده است. از خلیفه دوم، عمر بن خطاب، هم از همان طرق نقل می‌کند که علم ده جز دارد که نه جز آن، مختص علی و جز دهم مشترک است میان او و دیگران.

و این‌گونه است که هر وقت فضیلت و عظمتش نمایان می‌شود، احترام و شگفتی دوست و دشمن را برمی‌انگیزد. معاویه در نامه‌ای به محمد بن ابی‌بکر درباره امام (ع) می‌نویسد: در زمان رسول خدا (ص) علی در چشم ما چون ستاره یا عیوق بود. و در عبارت دیگری چنین آمده: هر وقت علی را با کسی مقایسه می‌کردیم، او در چشم ما چون ستاره و عیوق بود.

امیرالمومنین (ع) سراسر زندگی اش را در راه کمال و نزدیکی به خدا سپری کرد

امیر مؤمنان سراسر زندگی‌اش را و همه تلاش و لحظه به لحظه عمرش را در راه خیر و کمال و نزدیکی به خدا سپری کرد. زبان از شمارش نتایج این همه کوشش عاجز است. تنها یک لحظه از زندگی‌اش برتر از عبادت انس و جن است؛ یعنی همان ضربه‌ای که در روز خندق بر عمرو بن عبدود عامری وارد کرد. این یک لحظه از بین ۶۳ سال کوشش، از عبادت جن و انس برتر است. باقی لحظات عمرش چگونه بوده است؟

مقام او نزد خداوند بسیار بزرگ است. دائماً در جهاد و عبادت بود. شنیده‌اید که وقتی برخی از اصحاب امام زین‌العابدین (ع) به او می‌گویند: خداوند، شما اهل بیت را از همه گناهان و آلودگی‌ها پاک کرده است، پس این همه نماز و شب‌زنده‌داری و خشوع و عبادت برای چیست؟ حضرت، صحیفه حضرت علی (ع) را می‌خواهد و برایش می‌آورند. سپس مقداری از آن می‌خواند و می‌گوید: ای ابوالحسن، چه کسی می‌تواند مانند تو باشد؛ شب‌ها در شب‌زنده‌داری و روزها در جهاد و تلاش و شجاعت.... به این معنا که برای شخص خود کاری نمی‌کرده.

در جنگ جمل وقتی امیر مؤمنان (ع)، پسرش، محمد بن حنفیه را به جنگ می‌فرستد، سفارش‌هایی به او می‌کند که بیانگر طرز فکر و نوع عمل حضرت است. از جمله آن سفارش‌ها این است که می‌فرماید: دندان‌هایت را به هم بفشار، پاهایت را استوار نگه دار، نگاه خود را به انتهای لشکر دشمن بینداز… جمجمه‌ات را به خدا عاریه ده. علی (ع) این‌گونه در جنگ قدم برمی‌داشت. جمجمه‌اش را امانتی از طرف خدا می‌دانست که باید به او بازگرداند. می‌فرماید: «باکی ندارم از آنکه به کام مرگ درافتم یا مرگ مرا در کام خود کشد.» او در جنگ احد هم، طبق نقل برخی از کتب، این‌گونه بود: امام در مورد جنگ احد می‌فرماید به اطراف خود نگریستم و رسول خدا را نیافتم. با خود گفتم: سبحان‌الله، پیامبر کجاست؟ آیا فرار کرده؟ پیامبر که اهل فرار کردن نیست. آیا به آسمان عروج کرده؟ از او چنین انتظار نمی‌رود. آیا کشته شده؟ اینجا بود که اضطراب وجودم را گرفت و با تمام وجودم جنگیدم. در پی لشکر دشمن گشتم و آنان را که در جایی جمع شده بودند، دیدم. گفتم: مرگ آنجاست (زیرا او آرزوی مرگ کرده بود) و به سویشان حمله‌ور شدم و آنان را مانند مور و ملخ پراکنده ساختم. ناگهان چشمم به رسول خدا افتاد که بیهوش بر زمین افتاده بود؛ جنگ و جهاد علی این‌گونه بود.

وقتی از جنگ احد برگشت، بدن او ۳۶ زخم کاری برداشته بود، به طوری که وقتی پارچه زخم‌بندی را در زخمی فرو می‌کردند، از زخم دیگری خارج می‌شد. راوی می‌گوید: به عیادت او و رسول خدا (ص) رفتیم. دیدیم طوری روی قالی چرمین افتاده که گویا پاره‌ای گوشت تکه تکه شده است. نمی‌شد او را بلند کرد و روی بستر گذاشت. به ناچار او را روی همان قالی چرمین گذاشتند. سپس راوی ادامه می‌دهد: پیامبر (ص) از حال امام به گریه افتاد و به او گفت: ای اباالحسن، چیست پاداش کسی که مثل تو در راه خدا جهاد کند؟ در همان مجلس، پیامبر (ص) مسلمانان را برای جبران شکست در جنگ احد و به منظور نشان دادن آمادگی و روحیه بالای آنان و تضعیف روحیه کفار، دوباره به جهاد دعوت کرد. در این هنگام امیر مؤمنان (ع) گفت: ای رسول خدا، من نیز با شما می‌آیم. پیامبر فرمود: با این وضعیت، ای ابوالحسن؟ امام جواب داد: بله، پدر و مادرم به فدایت، حتی اگر مرا روی شانه‌ها حمل کنند، هرگز شما را تنها نمی‌گذارم. این است جهاد و تلاش و فداکاری علی در راه دفاع از اسلام. درباره اخلاصش در عمل بارها شنیده‌اید که در جنگ احزاب، وقتی حضرت بر سینه عمرو بن عبدود نشست، او به حضرت جسارت کرد، ولی امام نخواست که غضب و حس انتقام و ناراحتی‌اش از این عمل در کشتن عمرو بن عبدود تأثیری بگذارد.

این‌ها همه گوشه‌ای و پرتوی از وجود امام است. هرچه در فضیلت او بگوییم، باز کم گفته‌ایم. اما می‌خواهم مطلبی عرض کنم. همه ما عظمت و مقام حضرت را می‌دانیم. حتی اگر حدیثی که در واقعه معراج از پیامبر (ص) نقل شده است که فرموده‌اند کاروانی از ش‌تر دیدم که بر پشت خود کتاب‌های بسیاری حمل می‌کردند. پرسیدم این‌ها چیست؟ گفتند: این کتاب‌ها حاوی فضائل علی (ع) است. حتی اگر این حدیث هم صحیح نباشد، اگر همه کتاب‌هایی را که از ولادت حضرت تا به امروز، به زبان‌های مختلف در فضیلت او نوشته شده، جمع‌آوری کنیم، می‌دانید چند کتاب می‌شود؟ آیا کاروانی از شتر نمی‌خواهد که این همه کتاب را حمل کنیم؟ این‌ها چیز عجیبی نیست، عظمت امام خیلی بیشتر از این‌هاست. شهادت پیامبر (ص) بر فضیلت حضرت کافی است: «علی با حق و حق با علی است. هرکجا علی باشد، حق نیز بر محور او می‌گردد.» در عظمت او همین بس که قرآن کریم حضرت را نفْس پیامبر (ص) که سرور کائنات است، می‌داند.

مسئولیت کسی که محبت امام علی (ع) در دل اوست، بیش از دیگران است

اما ما چه سنخیتی با امیر مؤمنان داریم؟ بعد از این همه فضایلی که در مدح حضرت گفتیم، جای این سوال باقی است که ما را چه به حضرت. همین که او را دوست داریم، کافی است؟ محبت، تبعیت و پیروی را آسان‌تر می‌کند، ولی کافی نیست، بلکه به عکس، مسئولیت ما را بیشتر می‌کند، زیرا مسئولیت کسی که محبت امام در دل اوست، بیشتر از کسی است که امام را دوست ندارد و یا نمی‌شناسد. کاری که ما می‌کنیم، این است که امام را باعظمت جلوه می‌دهیم، سپس او را مانند کالاهای لوکس و دکوری به نمایش می‌گذاریم و به وجودش افتخار می‌کنیم، اما ما چه می‌کنیم؟ وقتی می‌گوئیم علی امام من است، امام یعنی چه؟ امام جماعت چه کسی است؟ کسی است که وقتی تکبیر می‌گوید، باید تکبیر بگوییم؛ وقتی به رکوع می‌رود، باید به رکوع برویم؛ وقتی به سجده می‌رود، باید به سجده برویم. این یعنی امام، یعنی کسی که باید از او تبعیت کنیم. این‌گونه نیست؟

امیر مؤمنان (ع) از این راه می‌رود و ما از راه دیگر، آن‌گاه او را امام خود می‌خوانیم. این دروغ و افترایی بیش نیست. امام در لغت یعنی تراز جیوه‌ای، یعنی ابزاری که راستی و کجی دیوار را نشان می‌دهد. امیر مؤمنان هم طبق تفسیر قرآن «القِسطاس المُستَقیم» است، یعنی وسیلۀ سنجش راستی و انحراف ماست. «قسطاس» یعنی چه؟ وقتی می‌خواهیم شکر و برنج را وزن کنیم با ترازو وزن می‌کنیم؛ وقتی می‌خواهیم دمای هوا را اندازه بگیریم با دماسنج اندازه می‌گیریم؛ اما وقتی می‌خواهیم انسانی را بسنجیم، او را با امیر مؤمنان می‌سنجیم [این یعنی القسطاس المستقیم.] ما شیعه و پیرو علی بن ابی‌طالبیم و مردم اعمال ما را به حساب او می‌گذارند. اگر کسی وارد لبنان شود و بخواهد علی بن ابی‌طالب (ع) را از طریق پیروان او، نه از راه مطالعۀ کتب، بشناسد، به ما نگاه می‌کند. شما را به خدا، آیا وضعیت ما امام را آن‌گونه که هست به مردم معرفی می‌کند؟

ما همه آماده فداکاری در راه او هستیم و انتساب به حضرتش را برای خود افتخار می‌دانیم. پس چرا به او توجه نمی‌کنیم؟ چرا با کارهایمان آب در آسیاب دشمنش می‌ریزیم؟ درست است یا خیر؟ چه کسانی دشمن او هستند؟ کسانی که مخالف هدف و رسالت و سیره و خط فکری او هستند؛ منافقان، بت‌پرستان، فاسقان، فاجران، دشمنان اسلام، همگی دشمنان علی هستند

برادران، ما در لبنان که نمایشگاه مذاهب و ادیان گوناگون است، نمایندۀ علی بن ابی‌طالب (ع) هستیم و مردم اعمال ما را به حساب حضرت می‌گذارند، حال اگر اعمال و کردار ما مناسب پیروان آن حضرت نباشد، وجودمان نه تنها موجب بزرگداشت آن حضرت نخواهد بود، بلکه بر عکس، موجب بدنامی او خواهد شد. امام یعنی الگو و اسوه. آیا زندگی ما به زندگی امام علی (ع) شباهتی دارد؟ هر سال روز ولادت امیر مؤمنان (ع) می‌آید و ما با نگاهی نو و سرشار از امید، چهرۀ درخشان او را می‌نگریم، در حالی که هزاران مشکل در زندگی خود داریم. اگر حضرت امروز در میان ما بود، (البته شکی نیست که حضرت، با روح و رسالت و دعوت و جهاد و تعالیم و دستورهایش، در میان ما حضور دارد.) آیا از وضع اجتماعی ما رضایت داشت؟ آیا این وضعیتی که ما در برابر اسرائیل داریم و این ذلتی که از خود نشان می‌دهیم، مورد رضایت او بود؟

اگر او در میان ما بود، رضایت می‌داد که این همه انرژی و تلاش و قدرت را به ضرر منافع خود به کار بگیریم یا بر ضد برادران و همسایه‌هایمان استفاده کنیم؟ آیا راضی بود که به همسران خود ظلم کنیم یا اینکه در تربیت فرزندانمان کوتاهی کنیم؟ هرگز! او کسی است که تازیانه به دست می‌گرفت و داخل بازار می‌شد و فریاد می‌زد: «اول فقه، سپس تجارت.» سپس در میان بازار می‌گشت و اگر مظلومی را پیدا می‌کرد [حق او را از ظالم می‌گرفت.] می‌گفت: «ضعیف نزد من قوی است تا اینکه حق او را بازپس گیرم و قوی نزد من ضعیف است تا اینکه حق را از او بازستانم.» او این‌گونه در میان مردم حکومت و داوری می‌کرد.

پیامبر(ص)، امام علی (ع) را چگونه معرفی می‌کند؟/

پیامبر(ص) فرمود: علوم و حکمت ۱۰ بخش است، به علی(ع) ۹ بخش و به دیگر مردم یک بخش عطا شده است.

از گذشته تاکنون آنچه که انسان‌های مؤمن و با خدا به دنبال آن بوده‌اند و برای رسیدن به آن تلاش فراوان کرده‌اند برپایی حق و عدالت بوده است. یکی از معانی عدل این است که هر چیزی در جایگاه متناسب خود قرار گیرد به گونه‌ای که سهم مناسب و شایسته خود را از هستی و کمالات آن دریافت کند و به حق و سهم دیگران تجاوز نکند؛ بنابراین می‌توان گفت: سخن امام علی علیه‌السّلام که در تعریف عدل فرموده است:

«الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا؛[1] عدل، امور را در جاى خود قرار می‌دهد.» دقیق‌ترین تعبیر در این باره است؛ اما جالب اینجاست که عده‌ای برای رسیدن به خواسته‌های دنیایی خود و جلب منافع بیشتر، حق دیگران را ضایع کرده و با گرفتن جایگاه دیگران، ظلم بزرگی به جامعه بشریت کرده‌اند که تاریخ گواه این اتفاقات و حوادث است.

دین اسلام در ابتدا نهال نوپایی بود که با تلاش پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به درخت تنومندی تبدیل شد. در این مسیر پرفراز و نشیب تنها یار و یاور همیشگی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، علی بن ابیطالب علیه‌السلام بود؛ شخصی که پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره ایشان می‌فرماید: «أنا وعلیٌّ مِن شَجَرةٍ واحدةٍ وَالنّاسُ مِن أشجارٍ شَتّی؛ [2] ریشه من و علی از یک درخت است، و دیگر مردم از درختان گوناگون هستند.»

پیامبر اکرم (ص) در مکان‌ها و زمان‌های مختلف با معرفی امام علی علیه‌السلام به مردم، زمینه جانشینی ایشان را فراهم کرده و جایگاه رفیع ایشان را مشخص کردند اما متأسفانه با وجود تأکیدات فراوان رسول خدا (ص)، این جایگاه به نااهلان رسید.

خلافت و جانشینی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله یکی از مباحث مهم و تأثیرگذار در جامعه اسلامی است. این مسئله از دیرباز تاکنون مورد خدشه و مناقشه عده‌ای قرار گرفته و سعی بر این شده تا این مسئله حیاتی کمرنگ جلوه کند. در این نوشته برآنیم تا با بیان نکاتی، عقل و منطق خدادادی خود را قاضی کرده و در نهایت حق را به حق‌دار دهیم.

بهترین روش برای اقناع مخاطب استفاده از مطالبی است که مورد قبول اوست. همه مسلمانان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که برترین شخصیت این عالم از همه جهات پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله است و ایشان نیز به حکم قرآن هیچ‌گاه از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید.[3] بنابراین با تمسک به سخنان ایشان، مطالب را مطرح می‌کنیم.

امام علی علیه‌السلام در نگاه رسول خدا (ص)
وقتی روایات رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله دربارۀ امام علی علیه‌السلام را مورد بررسی قرار می‌دهیم به نکات اعجاب آوری می‌رسیم که شاید بتوان آن نکات را در یک جمله خلاصه کرد؛ آن چه خوبان همه دارند، تو یک جا داری. در هر زمینه‌ای که وارد می‌شویم علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام در رأس آنها  قرار دارد. در علم، شجاعت، سخاوت، قدرت، ایثار، تقوا و ... .

1) علم: در جامعه امروزی یکی از ملاک‌های برتر بودن یک فرد نسبت به دیگران میزان علم و دانش اوست. بیانات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره علم امام علی علیه‌السلام حیرت‌انگیز است. رسول خدا بعد از معرفی امام علی علیه‌السلام به عنوان عالم‌ترین فرد بعد از خود[4] می‌فرمایند: «علوم و حکمت 10 بخش است، به علی علیه‌السلام 9 بخش و به دیگر مردم یک بخش عطا شده و علی علیه‌السلام در آن یک بخشِ یک دهم نیز از دیگران اعلم و داناتر است.»[5] گستره علم ایشان به اندازه‌ای بود که ایشان می‌فرمودند: «از من (هرچه می‌خواهید) بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید، هر چه از مادون عرش الهی از من سؤال شود همه را پاسخ می‌دهم.»[6]

2) ایمان و تقوا: محبوب‌ترین شخص در پیشگاه الهی کسی است که خداترس و پرهیزگار باشد. ایمان علی علیه‌السلام زبانزد و عبادت و تقوای ایشان شهره خاص و عام بود؛ تا جایی که ائمه اطهار علیهم‌السلام که خود زاهدترین و عابدترین زمان خود بودند به عبادت و تقوای امیرالمؤمنین علیه‌السلام غبطه می‌خوردند. روایت پیامبراکرم (ص) در این زمینه به خوبی جایگاه حضرت را نمایان می‌کند. «اگر آسمان‌ها و زمین را در یک کفه ترازو بگذارند و ایمان علی علیه‌السلام را در کفه دیگرقرار دهند، ایمان علی علیه‌السلام بر آسمان‌ها و زمین برتری خواهد یافت.»[7]

3) حق‌مداری: فهمیدن معنای دقیق حق در گرو فهمیدن معنای مقابل آن یعنی باطل است. در دنیای امروزی چون جلب حداکثری منفعت شخصی ملاک و معیار زندگی قرار گرفته است متأسفانه این حق است که در بیشتر موارد قربانی می‌شود. شخصی که بتواند در همه لحظات زندگی از حق پیروی کرده حتی زمانی که حق، علیه او باشد، انسانی هنرمند است. رسول خدا (ص) فرمودند: «علیٌّ مَعَ‌ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَلَنْ یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلیَّ الحَوضَ یَومَ القیامَة؛ [8] علی با حق است و حق با علی است، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در روز قیامت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»

4) جانشین حقیقی: رهبری و هدایت جامعه اسلامی بعد از رسول خدا (ص) مهم‌ترین سؤالی است که باید پاسخ داده شود. بیانات پیامبراکرم نه تنها اشاره، بلکه تصریح به جانشینی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام دارد. اگر کسی بدون تعصب و با فطرت و منطق خدادادی خود این روایات را بررسی کند جای هیچ شک و تردیدی باقی نخواهد ماند. پیامبر خدا (ص) با پیش‌بینی این شرایط در روایتی، راه صحیح را مشخص کرده و فرمودند: «به زودی بعد از من یک فتنه و آزمون سختی خواهد بود شما در آن تنها به علی بن ابی‌طالب تمسّک بجوئید.»[9]

سپس در موارد متعدد جانشین حقیقی خود را به مردم این گونه معرفی کردند: «اِنَّ عَلیّاً مِنّی و اَنَا مِنهُ وَ هُوَ وَلیُّ کُلِّ مُؤمنٍ بَعدی؛ [10] همانا علی از من است و من از علی هستم، هر مؤمنی بعد از من، علی مولی و صاحب‌اختیار او است.» و «انتَ (یاعلیُّ) مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی اِلّا اَنَّهُ لانَبیَّ بعدی؛ [11] منزلت تو (یاعلی) نسبت به من همانند منزلت هارون است نسبت به موسی جز آن که بعد از من پیامبری نخواهد بود.»

در نهایت باید گفت که بیان فضائل مولای متقیان علی علیه السلام از توان ما خارج است زیرا رسول خدا (ص) فرمودند: «اگر تمام درختان قلم، و دریاها جوهر، و جنیّان حسابگر و آدمیان نویسنده شوند نخواهند توانست فضائل علی بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام را اِحصا و شمارش کنند.»[ 12] به امید این که از شفاعت حضرت بهره مند شویم.
* حجت‌الاسلام سیدمحمدجواد سایبان استاد حوزه علمیه قم