کد خبر: ۱۹۳۲۵
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۵ - ۲۳:۱۹
(کنکاشی در خصوص نقش و تاثیر نخبگان خوزستان در جامعه)
آرانیوز، عمری ازش گذشته بود ،دستانش به رعشه افتاده بود ،به غیر از آن چند خانواده محدود که فامیل میخواندشان ، با کسی ارتباط چندانی نداشت و اگر بمناسبتی ارتباطی پیدا میشد از سوالات بی در و پیکر آنها دوری می جست ، عموم کودکان که شغل او را از والدین شنیده بودند از او میترسیدند ، سعی میکرد با کسی روبوسی نکند زیرا میدانست باید به احساس دیگران احترام بگذارد ،آخر او یک مرده شور بود، اصلا یادش نمیآمد غیر از مرده شوری شغل دیگری داشته باشد ، عجیب هم به این حرفه علاقه زیادی داشت ، میدانست خوب شستن مرده دوباره کاری نیاز نداشت و مرده ها فقط به این شستن آخر قانع و راضی بودند .
کافور و سدر را طوری استفاده میکرد که گویی برای مردگان از آخرین برند ادکلن های چنل بهره میجست و طوری کفن را می بست که انگار مثل بستن کروات بعد از انقلاب یک تخصص محسوب میشد ، سعی میکرد بعد از کفن فاتحه ای را نثار روح مرحوم هم بکند ،بجز حقوق شهرداری حاضر به گرفتن هیچ انعام یا پاداشی نبود ، میگفت بعضی روزها تا 20 مرده هم شسته و کفن کرده و در این خصوص بین مرده شورها رکورد زده است ،
حالا چند روزی میشد به سر کار نرفته هر چند دلش برای غسالخانه و بوی کافور تنگ شده اما میگوید :من دیگه مرده نمی شورم،
خجالت میکشم ، حالا دیگه همه مرده هایی که میشورم از من جونترند ، و دیگه رو ندارم مرده بشورم...
دوست داشت بداند بعد از مرگش چه کسی او را غسل و کفن میکند و آیا به حد کافی کافور و سدر میزند یا اینکه بخالت انجام میدهد ، حالا دیگر خاطراتش از امید هایش بسیار بیشتر شده بود و احساس میکرد چه راحت این خاطرات امید را راحت میخورند ، هر چند از تئوریهای سالمندی محسوب میشد ، اما نمیخواست باور کند که دیگر پیر شده و لغات خروجی از افواهه مردم برای او تازگی ندارد ،
سکوت مردگان از هر استدلال فلسفی هدف زندگی پر معناتر بود اما این باور را فقط مرده شورها میفهمند بخاطر همین کم حرف بوده و کمتر حرام خواری میکنند،
میدانست که جامعه ای که مرده های بیشتری دارد نیاز افزونتر ی به مرده شور پیدا میکند ، اما علیرغم این موضوع نمیتوانست درک کند چرا در این جوامع مرده شور تربیت نمیشود و چرا رشته دانشگاهی حداقل تا کاردانی برای این حرفه در نظر نمیگیرند ،
خیلی دوست داشت ؛ خود مدرس این رشته شود تا به دانشجویان خود بگوید پیام مرده ها را در هنگام غسل چگونه و با زبان فهم به زندگان منتقل نمایند ، اما کسی گوششش به این حرفها و آرزوها بدهکار نبود ،تا حرفه هایی از قبیل کاشت مژه و ناخن و اپیلاسیون و تاتوی تمام اندام است ، چه کسی به فکر واجب خدا است ،
هی گفتیم ، بخدا بهترین عبادت خدمت به خلق است ، فرضیه سازی کردیم، انواع حکومت ها را آنالیز نمودیم و روانشناسی مردم و انتظارات را از یک جامعه مدنی و دینی به رخ کشیدیم ،اما دیدیم عده ای که هیچ نمیفهمند و برای خود طایفه مدیریتی ترسیم کرده اند ، با فهمان را از در به در کردند ، به آنها حتی مجال آواز نیز نمیدهند چه رسد به ترسیم وتعریف نظریه !
از سویی نخبگان دلسوز و واقعی جامعه بعلت تکرار مباحث ،پافشاری بر اصول ترقی و اصلاح گونه که در بسیاری از مواقع با لابی های قدرت در ستیز قرار میگرفتند به مرور دچار سائیدگی و فرسایش شدند ، بدون آنکه تغییر محسوسی ایجاد شود ، از سطح مطالبات خو کاسته و کاهش دادند تا بلکه تغییرات تدریجی و پایدار اصلاح واقعی رخ دهد ، اما باز هم کو گوش شنوا !
کنون دیگر قشر روشنفکری و نخب مردم بعلت عدم حصول به نتایج و اینکه نتوانسته پل دو سویه ای برای مطالبات مردم و دولت باشد ، پسوند مردم را کم کم از خود کم رنگتر دیده و خود تبدیل به یک طایفه خاص بنام روشنفکری شده که نه زبان مردم را میفهمد و نه توانایی تعامل مطلوب را با مردم دارد ، و در این راستا خو تبدیل به جزیره ای شده که زبان و قوانین مخصوص به خود را داراست.
متاسفانه دولت ها بجای اینکه نخبه های مردم را به عنوان میانجی واقعی میان خود ومردم برگزینند آنها را رقیب و اپوزسیون خود تلقی نموده که این برداشت باعث میگردد ، در هر دو صورت به مقاصد اصلی خود که همانا ترقی جامعه باشند نرسند.
از سویی دیگر به علت نبود احزاب واقعی و با کارکرد علمی و سیاسی حرفه ای و تبدیل شدن نخبگان یک جامعه به یک طبقه خاصی که ادبیات مخصوص بخود را دارا هستند میبینیم ، هر اندیشمند و تئوریسینی در انزوای فاخر خویش بدون درک واقعیت های اجتماع نظریه پردازی نموده و غالبا از اوضاع خرده میگیرند بدون آنکه نسخه شفا بخشی تجویز کنند که داروهای آن قابل حصول باشد.
در این زمینه میمانند عده ای کثیر از دلسوزان که نه توانایی قدرت اجرایی دارند و نه میتوانند برای برون رفت و ایجاد امیدواری دکترین بنگارند، این دوستان میخوانند،نظر میدهند ،عرق میریزند ،فریاد میزنند افشا میکنند و... اما در نهایت به رعشه میافتند
، و خویش را در ورطه ای میبینند که فقط بخاطر گفته ها کنون کسی به نزدیکی آنان نمیآید ، با خود تصمیم میگیرند مثل بقیه باشند ، نبینند تا نگویند و از مرده شوری دست میکشند.
در واقع انزوای روشنفکران و منتقدان و راهکارنمایان خارج از حاکمیت محروم نمودن مردم از سرمایه های واقعی و زیر بنایی توسعه است، کنون دیگر کوتوله های فکری و مصلحت جوی فردی در جوامع پیشرفته نه تنها جایی ندارند بلکه از عوامل گمراهی و ایستایی محسوب شده و این متملقان باز مانده از فرهنگ درباری ضد ارزش اجتماعی بشمار میآیند.
هر چند در طول تاریخ نشان داده رفتار مناسبی با نخبه گی در ایران بعمل نیامده و در برخی مواقع بعلت فاصله بیشمار عوام و خواص ،توسعه هیچوقت همگن رخ نداده است ، اما کنون به یمن افزایش خرد ورزی در جامعه و ابزار های متعدد انتقال همراهی و همدلی و افزایش بصیرت و بینش آحاد مردم باید سعی شود روشنفکران و نخبه گان با درک صحیح از مطالبات و عالم واقع و ایجاد یک گفتمان ساده، قابل فهم و کاربردی در جهت انتقال آنها به مراکز قدرت و با شفاف سازی و نظارت متعهدانه به کارگزاران و نهادینه سازی فرهنگ شایستگی بجای روابط فامیلی و طایفه ای و گزارش به مردم در نهایت عقلانیت و متعهدانه رفتار کردن در این خصوص ضمن ایجاد همبستگی میان مردم و تزریق امیدواری به آنها و جلوگیری از هر گونه تشتت سعی نمایند بمعنای واقعی و نه در گفتار سرآمد جامعه باشند ،زیرا چنانچه ژست و گفتار نخبگی و روشنفکری را گرفته و در عملگرایی جور دیگری رفتار نمایند ،ضرر آنها از خیلی دشمنان واقعی مردم بیشتر شده زیرا این افراد با دو گانه رفتار کردن نه تنها دورویی و ریا را ترویج میدهند بلکه باعث اختلاف و چند دستگی را در جامعه دامن میزنند .روشنفکران جامعه نبایدخوف اینرا داشته باشند که ارتباط با عامه مردم آنها را را به پوپولیستی متهم میسازد ، بلکه باید این درک را داشته باشند که برای تغییر باید به میان مردم رفت و ادبیات خویش را با ادبیات آنان بصورت بسیار تخصصی همنوا کرد و نه تنها برای خود جزیره ای نساخت بلکه باید رفتار پل گونه ای ایجاد نمود تا مردم واقف شوند ،همه آحاد اجتماع بفکر هم بوده و همگی تلاش میکنند جامعه ای مثبت را رقم بزنند، دولتی که از بطن مردم برآمده باشد نیز باید این شعور را نهادینه کند که وظیفه او ایفا و تامین مطالبات مردم است نه توجیه کاستیها که اگر امر بر توجیه باشد هیچ دولتی تغییر نمیکرد ، دولتمردان باید این واجب را همیشه با خود همراه داشته باشند که شعار و وعده تاریخ مصرفی دارد و اگر این تاریخ انقضا پیدا کرد ،جملات طلا نوشته نیز کارکرد خود را از دست میدهند .
فاضل خمیسی
نظرشما
پربازدیدها
آخرین اخبار